سید مهدی موسوی

Goodreads Author


Born
in Tehran, Iran
Website

Genre

Member Since
November 2022


سید مهدی موسوی (زاده ۱۳۵۵ در تهران) شاعر و نویسنده ایرانی و بنیانگذار جریانی به نام «غزل پست مدرن» در ایران است شعرهای او علی رغم محبوبیت در بین جوانان در دهه هفتاد و هشتاد، با مخالفت حکومت روبرو بود که منجر به بارها بازداشت و حکم نه سال زندان و ۹۹ ضربه شلاق برای او شد.

از آثار مطرح او می‌توان کتاب «فرشته‌ها خودکشی کردند» را نام برد. یکی از فعالیت‌های مهم او ایجاد کارگاه‌های شعر و داستان در شهرهای مختلف ایران نظیر کرج، تهران، شاهرود، مشهد و... در طی سال‌های ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۸ بوده‌است، که همین مسئله را عامل محبوبیت او در آن مقطع زمانی برمیشمرند. از شاگردان او می توان به فاطمه اختصاری، محسن عاصی، محمد حسینی مقدم، الهام میزبان، مونا زنده دل، آناهیتا اوستایی و حامد داراب اشاره نمود. کارگاه‌های او پس از دستگیری اش در سال ۱۳۸۹ تعطیل شد.

هم‌چنین او
...more

Average rating: 3.63 · 1,629 ratings · 174 reviews · 20 distinct worksSimilar authors
انقراض پلنگ ایرانی با افزای...

3.90 avg rating — 238 ratings — published 2014
Rate this book
Clear rating
گفت‌وگو در تهران

3.44 avg rating — 239 ratings
Rate this book
Clear rating
پرنده کوچولو، نه پرنده بود!...

3.70 avg rating — 180 ratings — published 2011 — 2 editions
Rate this book
Clear rating
با موش ها

3.79 avg rating — 174 ratings — published 2013
Rate this book
Clear rating
فرشته‌ها خودکشی کردند

3.79 avg rating — 163 ratings — published 2003
Rate this book
Clear rating
غرق شدن در آکواریوم

3.67 avg rating — 136 ratings
Rate this book
Clear rating
مردی که نرفته است برمی‌گردد

by
3.10 avg rating — 106 ratings — published 2013
Rate this book
Clear rating
دلقک بازی جلوی جوخه اعدام

3.61 avg rating — 84 ratings — published 2018 — 2 editions
Rate this book
Clear rating
حتی پلاک خانه  را

3.09 avg rating — 98 ratings — published 2012 — 2 editions
Rate this book
Clear rating
اینها را فقط به خاطر شما چا...

4.14 avg rating — 37 ratings — published 2005
Rate this book
Clear rating
More books by سید مهدی موسوی…
Quotes by سید مهدی موسوی  (?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)

“می ترسم از دیوها و هیولاها
می ترسم از یک عالمه تردید
این داستان بدجور مشکوک است
باید که از این راه برگردید

از جنگل ارواح می ترسم
از سایه های ساکت و موذی
از باد که در شاخه می پیچد
آهسته با آهنگ پیروزی

با درد تکه تکه خواهد شد
هرکس که قلبی مطمئن دارد
مادربزرگم وقت مرگش گفت
که واقعا این خانه جن دارد

هرجا چراغ روشنی دیدی
در دورهای خالی از اوهام
یا چشم های خیره ی گرگی ست
یا برق دندان های خون آشام

کولاک سنگینی است چون شیطان
در آسمان برف می روبد
انگار خون تازه می خواهد
دیوی که هرشب مشت می کوبد

کوه بلند شهر را یک روح
از استخوان سگ تراشیده
داغ است مثل خنده ی شیطان
خونی که روی شیشه پاشیده

آینده ی این شهر تاریک است
آینده ی این شهر غمگین است
جن ها کت و شلوار می پوشند
این قصه ی شهری نمادین است

در انتظار مرگ، خاموشیم
جز خون و گریه ارتباطی نیست
مادربزرگم قبل مردن گفت
که تا ابد راه نجاتی نیست”
سید مهدی موسوی, انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی‌رویه تعداد گوسفندان

“اجازه هست کـه اسم تـرا صدا بـزنم
به عشق قبلی یک مرد پشت پا بـزنم
اجازه هست که عاشق شوم، که روحم را
میـان دست عـرق کـرده تـو تـا بـزنم
دوباره بچـه شـوم بی بهانه گـریه کنم
دوباره سنگ بـه جمع پـرنده ها بـزنم
دوبـاره کنج اتـاقـم نشـسته شعـر شـوم
و یا نه! یک تـلفن به خود شما بـزنم
نشسته ای و لباس عروسیت خیس است
هنـوز منتـظری تا کـه زنگ را بـزنم
برای تـو کـه در آغاز زنـدگی هستی
چگونـه حـرف ز پایـان ماجـرا بـزنم؟!
دوبـاره آمده ای تـا کـه عاشقـت باشـم
و مـن اجازه نـدارم عـزیز جا بـزنم!”
سید مهدی موسوی, فرشته‌ها خودکشی کردند

“به انتـظار نشـستن، در انتـظار نشـستن
کـنـار یـار نـبـودن، بـدون یـار نشـستن
وهیچ چیزمهم نیست، که هیچ چیزمهم نیست
و سـوگـوار پـریدن کـه سـوگـوار نشستن
بهـار را سـپـریـدن! بـه انتظار زمستان
تمام طـول زمسـتـان کـه تـا بهـار نشستن
دو«میم» در وسط قلب، دوکنده کاری چاقو
میان قـلب درخـتـان بـه یـادگـار نشـستن
دو نقش، قالی بی رنگ، برای بافـتن مرگ
از ابـتـدای تـولّـد کـنار دار نشـستـن
هراس تا ابد ازموج،همیشه ترس که ازاوج
فـقـط کناره گـرفـتـن، فـقط کنار نشـستن
شبیه یک گل عاشق، شبیه پـرده دریدن
اگـر چه بلبل بـودن، کـنار خـار نشستن
همینکه خوب بـدانی که هیچ وقـت نیایـد
هـمینکه تـا ابـدالـدّهـر سـر قـرار نشـستن
و کـرمهای قدیمی ... و دست هرزه موعود
چرا رسیدن و دیدن؟! چرا به بارنشستن؟!
هـمیشه فرق نمودن، هـمیشه زنـده نبـودن
کـنار «ایـست» دویـدن، دم فـرار نشـستن
تو مرده ای یا زنده، تو زنده ای یا مـرده
بـرای فـاتحـه خـویـش سـر مـزار نشـستن
که هیـچ کار نکردن، که هیچ کار نکردن
که هیچ کار نکردن، به اختصار: نشستن
که هیچ چـیز نبودی، که هیچ چـیز نـداری
درون خویش شکستن... و زار زار نشستن
زنی که می رسد از راه...و روی ریل قدیمی
و روی ریـل قـدیمی کـه تـا قطار نشستن”
سید مهدی موسوی




No comments have been added yet.