A literary gem – a portrait from life of Franz Kafka – now with an ardent preface by Francine Prose, avowed “fan of Janouch’s odd and beautiful book.” Gustav Janouch met Franz Kafka, the celebrated author of The Metamorphosis , as a seventeen-year-old fledgling poet. As Francine Prose notes in her wonderful preface, “they fell into the habit of taking long strolls through the city, strolls on which Kafka seems to have said many amazing, incisive, literary, and per- things to his companion and interlocutor, the teenage Boswell of Prague. Crossing a windswept square, apropos of something or other, Kafka tells Janouch, ‘Life is infinitely great and profound as the immensity of the stars above us. One can only look at it through the narrow keyhole of one’s personal experience. But through it one perceives more than one can see. So above all one must keep the keyhole clean.’”
They talk about writing (Kafka’s own, but also that of his favorite writers: Poe, Kleist, and Rimbaud, who “transforms vowels into colors”) as well as technology, film, crime, Darwinism, Chinese philosophy, carpentry, insomnia, street fights, Hindu scripture, art, suicide, and prayer. “Prayer,” Kafka notes, brings “its infinite radiance to bed in the frail little cradle of one’s own existence.”
أعودُ لقراءة كافكا، للقراءة عن كافكا، بشكلٍ طقسيّ تقريبًا، وغالبًا غير مقصود.
في رواية "كافكا الخاطب الأبدي" لـ جاكلين راؤول دوڤال، تعرّفت على كافكا العاشق (لزجٌ وطفولي ومسكين). في هذا الكتاب مع يانوش، أصبحت قادرة على أخذ جولات قصيرة على الأقدام مع كافكا، لأتعرّف أفكاره في الأدب والمسرح والموسيقى والدين والسياسة..،
الكتاب كشف عن مزاج كافكا في القراءة. عن الفرق بين كتابة تمسّد العالم وكتابة تمسكُ به. عن الجوهر والظلال، آراءه عن الأدب تشبهُ كلام الأنبياء.
أفكاره في السياسة شعبوية وتنمّ عن نكوص، تماهيه مع المجتمع - كيهودي - كان تكبيلًا حقيقيًا لمبدع، لكنه مفهوم في سياق معاداة السامية. رومانسية الوطن القومي سكنته مليًا، لكنه أسماهُ كما ينبغي: فلسطين.
نظرته للحبّ جريحة، والمرأة عنده كائن يفترس (جاءت صداقته مع يانوش في حقبة علاقته مع ميلينا - امرأة مذهلة).
إنه ليس حكيمًا في كل شيء، ولا ذكيًا في كل الميادين. ويمكن للعاديين من أمثالنا أن يجدوا عزاءً في اكتشاف بشريته؛ عبقريته وسذاجته، عظمته ونقصه. أليس كذلك؟
کتاب حاصل گفتوگوهای یانوش جوان با کافکا نویسنده مشهور در سالهای پایانی عمرشه. او از طریق پدرش با کافکا آشنا میشه و با هم دیدارهای زیادی انجام میدند و در خلال این دیدارها ، ما با نظرات کافکا در موضوعات گوناگون آشنا میشیم. واقعا چیزی زیادی نمیشه از کتاب گفت.از اون کتابهایی است که خود خواننده در صورت علاقه میتونه سمتش بره . من یه بایدی که برای خودم تعیین کردم، خوندن از نویسندگان تاثیرگذار در تاریخ ادبیاته. چه در عصر خودش و چه بعدها و حتی عصر حاضر نویسندگانی داریم که تحت تاثیر کافکا قرار گرفته اند و از این جهت کافکا خوانی واسم مهمه. بعد از مسخ و نامه به پدر این سومین کتابی بود که ازش میخوندم و همچنان در حال کشف دنیای کافکا هستم.سفر جذابی است و اینکه در نهایت دوست داشته باشم یا نه، در درجات بعدی اهمیت واسم قرار داره...به نظرم اگر کسی بخواد کافکا بخونه و نیاز به یه سوخت محرک داشته باشه، حدسم اینه این کتاب میتونه اون سوخت محرک برای شروع کافکا خوانی باشه.
خواندن اين كتاب براي من به قيمت تغيير تصوراتم از كافكا تمام شد. گوستاو يانوش هيچوقت رمان هاي كافكا را نتوانست بخواند. چون تصوير كافكايي كه در نوجواني ديده آنقدر كامل بوده كه ترسيده خراب شود. شايد من هم نبايد با اين كتاب اين همه به زندگي شخصي كافكا وارد مي شدم. به هر حال گفتگو با كافكا كتابي است كه بايد جدي گرفته شود.
کتاب شرح حالیست از ملاقاتها و گفتمانهای گوستاو یانوش در سنین 17-21 سالگی در سالیان نهایی عمرِ نویسنده شهیر. خاطرات به صورت پراکنده و نامنظم روایت میشوند و به لحاظ محتوایی در دایره وسیعی از ادبیاتِ وقتِ پراگ، ادبیات جهان و نویسندگان کلاسیک، حوادث و رویدادهای سیاسی اجتماعی و اخبار مهم زمانه ،سایر هنرها نظیر نقاشی، سینما و تئاتر و ... جای میگیرند؛ چاشنی دلپذیر کتاب اما در آرا و نظرات کافکا درباره اشخاص برجسته ای از جمله ونگوگ موسولینی چاپلین و ... است که البته نقل قول نمیکنم، چون نمیخواهم خوانندگان بعدی مزۀ کتاب از کفشان برود
کتاب را سیزده روزی میشود که تمامش کرده ام و حال در آستانۀ سالگردِ مرگِ کافکا دارم چیز مینویسم درباره اش. در اولین روزها بعد از اتمام کتاب بدین می اندیشیدم که یانوش چه زود در دهلیزِ زندگی مشعلی پُرنور را یافت و بدست گرفت. در حسرت مشعل داشتن مثل یانوش بودم و اینکه در بیست و چند سال عمرم چنین کسی را نداشته ام و اگر هم داشته ام ندانسته ام که دارم؛ و طبیعتاً محکوم بوده ام به اینکه خودم راه خودم را بیابم و بپیمایم ... اما چند روز دیگر گذشت و همین کافی بود تا در این تأسفِ خودخواهانه ام نسبت به خود بازنگری کنم . اگر من کافکای خودم را نداشته ام مگر بقیه داشته اند؟یا شیشِ تاس در بازیِ زندگی برای یانوش افتاده بود و من و بقیه با همان یک و دو و سه سر میکردیم ؟ همگی به دنبال کسی نیستیم که تصمیم ها را برایمان بگیرد و خط باریک بینِ آسفالت و جاده خاکی را بما نشان دهد ؟ گاهاً هم دنبال کسی نمیگردیم اما این مانع تشویشِ بعضاً کوتاه و بعضاً بلند ابتدای تصمیم گیری نیست. مرحله ی مقدم بر انتخاب البته شناخت و درک انتخابهائیست که بایستی یکی را برگزینیم؛ که اینجا هم گاهی یک دوست ،یک پدر، کتابها و فلسفه ها و به ندرت خودمان از این مرحله عبورمان میدهند یا عبور میکنیم؛ و در این مقوله اگر خاطراتی که یانوش از فرانتس بزرگ روایت میکند صحت داشته باشند (ماکس برود نیز به محتوای کتاب چراغ سبز داده و انرا مستند دانست ؛ مخالفان و منتقدان تقریباً همگی با یانوش اختلافات شخصی داشته اند و نظرات آمیخته با غرض ورزی بوده است.)، چه کسی بهتر از کافکا ؟ عمیق نگر. متفاوت بین. صادق. متواضع. آزاده جان و صفاتی که ذهن محدودم میتواند باز هم اضافه کند اما تجربه ی خواندن را برای خوانندگان باید دست نخورده گذاشت. شاید عدم جانبداری کافکا در خصوص یهودیان و صهیونیسم کتاب را برایم عزیزتر از همین که هست میکرد اما از چه چیزی باید چنین انتظاری داشت ؟ امید است که روحت به آرامشی دست یافته باشد که در زندگانی نیافتی ؛ شاید هم دستکم در نبودن و نیستی آرام شده باشی فرانتس
اواخر سال گذشته، دورهای مفصل درباره کافکا با صالح نجفی گذراندم. جلسه آخر در روزهایی برگذار شد که تنها چند روز از درگذشت فرامرز بهزاد، مترجم این کتاب و کتاب “پزشک دهکده” کافکا گذشته بود و صالح نجفی به رسم یادبود از او، این کتاب را معرفی کرد و در نهایت چند بخش از آن را برایمان خواند. همان چند بخش کوتاهی که از این کتاب خوانده شد تاثیرش را بر من گذاشت. بعد از مواجهه با سبک ادبی و نوشتاری کافکا(که از خلال خواندن مسخ و داستانهای کوتاهش در این دوره به دست آمد) و بعد از بررسی ارتباطش با کییرکگور؛ انگار این کتاب چیز دیگری بود چرا که خود شخصیت کافکا، بدون هیچ واسطه و بدون تحلیل و تعبیری در این کتاب حضور دارد. در واقع این کتاب شرح آشنایی و ملاقاتهای روزانه گوستاو یانوش نویسنده جوان هفده ساله با کافکای شهیر و پرآوازه است. کافکا دوست اداری پدر یانوش بود و یانوش حدود چهار سال، در ساعات پایانی اداری به دیدار او میرفت و شرح مصاحبتهای خودش با دکتر کافکا را(یانوش، کافکا را در کل کتاب اینگونه خطاب میکند) که از هر در و هرجایی سخن میگویند در این کتاب شرح میدهد. قدرت کتاب در گرو این نکته مهم است که بیشتر از آنکه با کافکا به عنوان یک نویسنده یا پدیده ادبی مواجه شویم، با او به عنوان یک انسان، با خصوصیات اخلاقی و ویژگیهای رفتاریش، عادات روزمره و توصیف عکسالعملهایش، پیچوخمها و گرفتاریهایش، ترسها و نگرانیهایش، ضعفها و سرخوردگیهایش، صراحت کلام و بیان طنزآمیزش و لطافت وجودیش روبهرو میشویم. کافکایی شاید متفاوت با آنچه که تا به حال در نقدهای ادبی تفسیر شده و انسانی که با تمام ناامیدیهایش از مصائب دشوار زیستن در این جهان، با ایمانی راسخ، به بشریت اعلام میکند که معنایی در پس اینهمه بیمعنایی نهفته است. کتاب را بعد از جلسه آخر کلاس، دقیقا در همان روز تهیه کردم و هر شب به صورت تصادفی-گویی که فال میگیرم- صفحهای از آن را میگشودم و گفتگوی آن روز بین یانوش و کافکا را مطالعه میکردم(اینگونه مطالعه کردن به این کتاب با توجه به ساختارش آسیبی نمیرساند) به همین دلیل خواندنش تا همین چند روز پیش و به مدت چند ماه طول کشید. در معیشتِ "دکتر کافکا" بودن، موهبتی است که گوستاو یانوش با ما آن را به اشتراک گذاشته است و من یقین دارم که باز هم به کتاب رجوع خواهم کرد تا سخنان دکتر کافکا را به مثابه یک دوست و همراه در روزهای نامراد و سخت زندگانی بشنوم و بخوانم.
+ متاسفانه بخش سانسورشدهای هم در کتاب وجود دارد که خود صالح نجفی این بخش را ترجمه کرده و دسترسی به آن از طریق لینک زیر میسر است:
After delving deeper into this book, I discovered that some people claim it is actually a work of fiction.
Indeed, in this book, Gustav Janouch seems like a very fortunate young man. Who wouldn’t want to have a mentor like Kafka during their teenage years?
Even so, I feel that Janouch’s writing mimics Kafka’s way of thinking. There are so many fascinating topics discussed here, such as Kafka’s views on politics, the working class, film and art, and various other interesting things that indeed feel reminiscent of Kafka.
In conclusion, I’m somewhat disappointed with the book’s authenticity. However, many of the “Kafka” quotes that the author claims are truly remarkable.
عالی بود، گفتگویی که انگار خودتون دارید با کافکا انجام میدید یا مثل یک فیلم هر لحظه داره از جلوی چشمان شما میگذره با این تفاوت که میتونید خودتون دیالوگارو بگید و ساعتها روش فکر کنید. اگر کافکا نخوندید، بخونید که میتونه شخصیتتون رو دگرگون کنه.
یه قسمت کاملاً معمولی و فوقالعاده زیبا از کتاب:
تمام لشگرها یک شعار بیشتر ندارند: به پیش به خاطر آنانکه در پس جبهه، پشت میزهای تحریر و باجههای پول نشستهاند. این لشگرها، نه آرمان حقیقی بشریت را در مقابل، بلکه خیانت به بشریت را در پشت سر دارند.
This is an interesting work of non-fiction that on the whole is a biographical tale from the perspective of Gustav Janouch. I believe that one could almost call it a classic of the biographical art. However since I have read very few biographical works that are forty to fifty years old I hold my judgement until I have examined works others consider to be classic biographies.
Conversations With Kafka is a series of different conversations between Janouch and his mentor Franz Kafka (who could have guessed?). It was an insightful piece of work into the life of Kafka who is regarded as one of the greatest literary thinkers of the 20th Century if not all time. And what I saw here in this work is who Kafka was when not analysed by critics in the thousands of other works available. He was a brilliant mind who lived and breathed and was in every way human.
Kafka was also precognitive as he recognised that eventually the Jewish people would be segregated and attacked by an increase in anti-Semitism. He could read the warning signs of another war that would arise years after his death (although he saw it perhaps as happening in his time). In many ways it showed me that Kafka could see World War 2 happening and in some extent the Holocaust (he was a Czech Jew).
What I also learned is that Kafka felt like he carried prison bars within his soul. He felt burdened by his life, entrapped by the society around him. And as such this was a highly useful text to read in order to look at The Metamorphosis through the lens of understanding Kafka. But perhaps the most important thing and the greatest reason for reading this is summed up by Janouch. While thousands of books have been written about Kafka and many theories made about his works very few writers have known the man in the same intimacy as Janouch. Kafka was a living man, a figure who existed in full essence of life and this book reveals an insight into that man while he was still alive.
انتهيت من هذا الكتاب ساعة الغروب، كانت السماء تكتسي فوق رأسي أصباغاً مذهلة، تختلط بشكل عجيب بسطح البحر. كنت محظوظا بذلك.
من حسن حظي، لأنني غير كثير من الناس، الذين يقرأون عن كافكا، لم يكن القلق مسددا فوهة البندقية فوق رأسي.
أسهل شيء في الوجود الذي قام به كافكا أن يبدو للناس وكأنه ينطوي على سر عظيم. كان يانوش ينثر لنا دماغ كافكا عبر ما جرى بينهما من حوارات وذكريات، هذا الرجل الذي يصمت طويلاً كما لو كان الصمت لغته الأصيلة، لكنه إذا تحدث لأجل غرض ما فهذا يعني أننا أمام لحظة تاريخية لسماع ملاحظة ذكية ومستنيرة.
کافکا و هرچیز مربوط به کافکا عشق است:) و چقدر حس کردم به یک دکتر کافکا در زندگیم نیاز دارم. و چقدر به گوستاو حسودیم شد. دکتر کافکای من.... یک بار خوندمش ولی قطعن دفعه ی بعد، جمله های محشر فرانتس جان رو یادداشت میکنم.... ولی منکر این نمیتونم بشم که باعث شد بفهمم کافکا واقعن یک آدم عادی بوده... اندکی ضد حال!!!! ولی خب.... به عاشقان کافکا توصیه میشود:)
بنا را گذاشته ام بر صداقت کامل یانوش در نقل خاطراتش؛ که اگر چنین باشد این کتاب بیش از پیش نشانم داد که «فرانتس کافکا» نه یک انسان عادی، بلکه - به تعبیر خود یانوش- یک “قدّیس غریب” یا به بیان بهتر یک “قدّیس حقیقت زده” بود! انسانی با اندیشه هایی به غایتْ ناب، ظریف و روشنگر.
Existe uma música do Thom Yorke chamada Analyse* cujo refrão diz:
You travelled far What have you found? That there's no time There's no time to analyse To think things through To make sense
De fato, não há tempo para se tentar fazer sentido.
Entretanto, ao ler as conversas entre Janouch e Kafka, seria fácil ficar sob a impressão de que há, sim, tempo para se analisar absolutamente tudo o que existe e tentar depreender um sentido das coisas. Não existe nada que seja trivial para Kafka - todo acontecimento, banalidade, evento prosaico é uma oportunidade de se lançar sobre grandes questões da existência. Ao ler o livro, tive a impressão de que nunca houve uma ocasião em que Kafka olhou pela janela e disse apenas "Que frio!".
Obviamente que Janouch é, antes de mais nada, um grande fã e amigo de Kafka e o seu olhar para ele é sempre apaixonado. Talvez por isso ele tenha escolhido fazer uma coletânea dos momentos onde as conversas mais densas e significativas aparecem. O livro tem dois defeitos para mim: O primeiro é não ter uma organização clara e ser um emaranhado de conversas soltas e não relacionadas; o segundo é justamente fazer uma compilação de falas tão densas que fazem parecer que Kafka está em um patamar diferente de todos os demais humanos (bom, talvez caiba argumentar que estava mesmo).
Tendo dito isto, eu poderia passar o resto da vida ouvindo o que Kafka tem a dizer sobre tudo (e neste livro, ele fala sobre a vida, o trabalho, a burocracia, o capitalismo, o amor, as relações familiares, Dickens, Poe, Rimbaud, Flaubert, Whitman, Apollinaire, Wilde, a tuberculose, o ato de escrever, a arte, Van Gogh, Praga, etc etc etc.). Eu amei saber o quanto Kafka era gentil, calmo, educado e honesto. <3
‘I simulate gaiety, in order to vanish behind it. My laughter is a concrete wall.’ ‘Against whom?’ ‘Naturally, against myself.’
„Doktor Kafka bi najradije sopstvenim rukama mesio i u svojoj peći pekao hleb koji jede. On bi najradije i svoju odeću sam šio. Ne podnosi konfekciju. Postojeći načini izražavanja čine ga nepoverljivim. Konvencija je za njega samo misaona i jezička uniforma koju on odbacuje kao ponižavajuću zatvoreničku odeću. Doktor Kafka je konsekventni civil, neko ko ne može ni s kim da deli breme egzistencije. On hodi sam. On je svesno i od svoje volje sam. To mu je doslovno militantna strana." * * * „Vi ste pobunjenik, gospodine doktore.” „Nažalost, jesam”, primeti Kafka, s polusklopljenim kapcima i zavaljen u naslon. „Protiv sopstvene ograničenosti i inertnosti. Dakle, u osnovi, protiv ovog pisaćeg stola i stolice na kojoj sedim.” * * * Da, Kafka je zaista živeo ono što je pisao. Kada čitam Kafku ne može da mi promakne slika Hajfeca kako svira čakonu iz druge Bahove partite. Njegov stil je uglačan kao mermer i hladan kao on, a mene ta bestrasnost, u koju je metriopatija vešto zavijena, ponajviše fascinira. Ona je jedino preostalo dostojanstvo od nemogućnosti da se izbori sa vlastitim usudom, ponizno podnošenje rešetaka u sebi i izvan sebe. Kafka je zarobljeni slavuj u kavezu, a rešetke su odavno tesne i nepodnošljive. Jer, kako uopšte mislite da nastaje umetnost? 🖤
شناخت دنیای درونیِ کافکا حتی برای نزدیکترین دوستانش نیز ناممکن بود ، چیزی که با آن دست و پنجه نرم میکند و او را به چالش میکشید ؛ چیزی که در مقابلش احساس ضعف میکرد ، بر کسی آشکار نشد ؛ اما دنیای بیرونی کافکا ، تأملاتش درمورد پدیدههای اطراف ، ایدئولوژی ها و نکته نظرهایش قابل ستایش و تحسین هست و به گمانم کمتر کسی را میتوان سراغ داشت تا چنین دید جامعی نسبت به اطراف خود داشته باشد .
صفحات پایانی کتاب و توضیحات مؤخره گوستاو یانوش بغضی بر گلوی خواننده میافکند و احساسات آدم را جریحه دار میکند .
این گفتگوها آنقدر جملات نغز و کامل و درجه یک دارد که نتوانستم جملهای را انتخاب کنم برای نقل کردن جز اینکه همه کتاب را باید نقل کرد . روحت شاد جناب کافکا و جناب یانوش ...
گفتگو با کافکا: مکالماتی هوشمندانه که بر آمده از ذهن کافکایی اوست و مبین اینکه فن بیان پیچیده و نظریات و جهان بینی او در حالت معمولی روزمره، حاوی اطلاعات عمیقی از روحیات و خلقیات او است. گفتگوهایی از کتاب که گذاشتن شان سبب اجحاف در بقیه مکالمات می شود چون تمام کتاب ارزشمند است:
این روزها میرغضبی شغل اداری شریفی است که حقوقش براساس معیارهای اداری تعیین می شود و خوب هم هست. پس دلیلی ندارد که در باطن هر کارمند شریفی یک میرغضب نهفته نباشد. -- این روزها در اصل فقط گرگ هایی لباس گرم دارند که پوست گوسفند به تن کرده اند. اینها وضعشان خوب است. لباس مناسب را اینها پوشیده اند. -- روزنامه خواندن یکی از فسادهای ناشی از تمدن است مثل سیگار کشیدن: باید پول زهری را بپردازی که به خودت می خورانی
One of my favorite things about this book is that it might be a forgery. In certain places, it is CLEARLY a forgery, at least to my ear. But read as a fictional book about a character named "Franz Kafka" (who actually bears surprisingly little resemblance to the great Czech writer), it's fascinating and very inventive.
This is the line used in the book in reference to Kafka.
What makes Kafka a whole? I have always found him in parts. Like an insect in Metamorphosis, as a victim in The Trial, as a seeker in The Castle, and many other forms in all of his stories. I found him as a devoted lover in his letters to Felice. He is a spiritual seeker in his Aphorisms. But does that make him whole? While reading his letter to his father, you come to understand him a little better as a person who loves his father but can't run away from his impressions. But that too doesn't make Kafka a whole for me.
These conversations are living proof that Kafka was something more. He was a person who looked deep into things. A person who was such vast awareness about himself that it was painful. But that too doesn't make Kafka whole for me. It just bridges the gap between me and Kafka a little. I can feel the warmth of his presence now through this book.
یک جایی هست در خلال گفتوگوهای کافکا با گوستاو یانوش، آنجا که کافکا از دیدن نوشتههای صحافیشدهاش توسط یانوش، به لرزه میافتد، کتاب را به طور سطحی ورق میزند و با رنجشی آشکار از خود دور میکند. بعد به سرفه میافتد و چند ثانیه به اسم زرکوب خود روی جلد خیره میماند و میگوید: «اباطیلی را که مینویسم نباید جلد گرفت. استحقاقش را ندارند. اینها شبح کاملن خصوصی وحشت مناند. اصولن نمیبایست چاپ میشدند. باید آنها را سوزاند و نابود کرد. حتا به یک پشیز هم نمیارزند.» آنجا. دقیقن همانجا.
محشر است این کتاب. امکان گریستن با هر خطش با هر جمله اش با هر کلامی که از دهان کافکا خارج شده است. با دیدن هر لحظه از زندگی این پیامبر عصر نو. در این کتاب، چهره غمگین و امیدوار کافکا را بهتر از هر بیوگرافی می شود دید. کافکایی که به قول یانوش: غمگین بود، مثل کافکا
En éste libro Janouch, quién fue unos de los amigos del escritor Franz Kafka, escribe su experiencia de cómo conoció al escritor y luego, las conversaciones que mantuvo a lo largo de su relación hasta la hora de su muerte. (Desde 1920 hasta 1924) Gustav apenas tenía 16 años cuando conoció a Kafka que por entonces tenía 37 años, lo conoció debido a que su padre era compañeros de trabajo en el Instituto de Seguros contra Accidentes de Trabajo de Praga, y a partir de allí Janouch tuvo libre acceso al despacho de Kafka.
Las conversaciones resaltan la personalidad y la filosofía que tenía por entonces Franz, los temas principales que tratan son de Política, Amor, Educación, Libros, entre otras cosas. La lectura es amena y se lee sin ningún problema, es totalmente ligera, Gustav hizo un excelente trabajo reconstruyéndolo todos sus recuerdos para luego plasmarlos en papel.
"—Eso es la literatura —comentó Franz Kafka sonriendo—. Una huida de la realidad".
کتاب فوق العاده ای بود، خط به خط روایت ها، نوشته های کافکا رو جلوی چشم میاورد و به نحوی ذهن رو به بازنگری در تصوری که از هر اثر داشت به چالش میکشید. یانوش در این کتاب، خواننده رو با بخشی از زندگی و شخصیت کافکا آشنا میکنه که شاید به صرف خوندن کتابهای خود کافکا نشه بهش دست پیدا کرد. اگر از علاقه مندان به کافکا هستین، قطعا این کتاب از جمله کتابهاییه که قبل از مرگ باید خوند.
گفتگو با کافکا را جزء کتابهای مرجع میدانم. از آن کتابهایی که هیچ وقت تمام نمیشوند ...هر وقت دلت برای کافکا تنگ شد میتوانی دوباره کتاب را باز کنی، یانوش بشوی و با کافکا گفتگو کنی و خیالت راحت باشد که کافکا آنجاست که باز هم با حرفهایش غافل گیرت کند.
من قرأ أعمال كافكا جيدًا يعلم أنها أكاذيب حول كافكا وليست أحاديث، ومن المؤسف أن البعض يعتبر هذا الكتاب مدخلًا لمعرفة حياة كافكا نظرًا لعدد صفحاته القليلة. حسنًا لماذا أكاذيب ؟ "ما من دارس رصين من دارسي كافكا في العالم يعده مرجعاً رصيناً. وإذا اقتبس دارس جادّ جملة من هذا الكتاب وهذا نادر، فإنه يفعل ذلك معرباً عن شكه في صحة هذا المصدر. كتب يانوش كتابة بعد ثلاثين عاماً من إجراء هذه الأحاديث المزعومة، ونشره في عام ١٩٥١. قرأت كتاب يانوش في عام ١٩٦٦، وشعرت أنه كتاب مختلق. وقرأته للمرة الثانية في عام ۱۹۹۷، وتأكدت أنه كتاب مختلق، مختلق بشكل مكشوف للغاية، بل هو كتاب مبتذل. يدعي أنه تحدث مع كافكا عن كتاب معين. لكن تبين فيما بعد أن هذا الكتاب صدر بعد أربع سنوات من الحديث المزعوم ! وكافكا يعطي آراءه في كتب لم يقرأها حالما يريه يانوش كتاباً - وهذا يحدث عشرات المرات حسب زعمه - يقوم كافكا على الفور بالحكم على الكتاب، دون أن يكون قد قرأ وتبدو معظم أقوال كافكا وكأنها حكم. لماذا لم يدونها بنفسه، وفضّل أن ينقلها عنه يافع مجهول الاسم ؟ " ( وقد كتب إبراهيم وطفي براهينه على كشف أكاذيب يانوش * راجع الجزء الأول من آثار كافكا ت وطفي ص١٤٦ ) إذا كان الأمر يتعلق بكافكا وحياته يجب أن نعود إلى راينر شتاخ وهو الذي قضى عشرون عامًا في دراسة حياته وأثاره. وقد أجتمع إبراهيم وطفي مع راينر شتاخ في مراتٍ عدة وفي أحد اللقاءات. يسئل " ابراهيم وطفي : ما مدى مصداقية غوستاف يأنوش ؟ شتاخ : لقد ثبت منذ مدة طويلة أن تقارير يانوش عن أحاديثه مع كافكا غير موثوق بها، بل يمكن للمرء لدى بعض الجمل أن يثبت من أين نقلها ( مع تعديل على نحو طفيف ) لا مراء أنه ينقل بعض أقوال كافكا الصحيحة، لكن لا يمكن للمرء أن يعرف قط فيما إذا كان قد سمعها أم ابتدعها، أم إذا كانت مزجياً من الاثنين. وعندما يجري مواجهة يانوش في محادثة شخصية بهذه التناقضات، كان يشير ساخرًا إلى ذاكرته السيئة. " ( الجزء الثالث من الآثار ص٤٤٧ ت وطفي )
Have you ever met a man who is so very shy and humble, that unlike Christ, who would take disciples, he stood alone by himself, remained unknown to all of us, till after he died, his friends started desparately publishing/telling his stories? Yet he still remained in the mystery. Not because he is lack of charm and wisdom, but because almost 80 years passed and a time that such a great soul lived has vanished so completely, we know no one that ever came close, and we no longer can recognize him. If you read the text-book literature critic, you would be so completely lost in the noise of the scholars, that you never know the truth. I also read the first edition a couple years ago, (knowing that it was out of print for years, I photocopied the book page to page) it was also to my great surprise to see the book in print now, without knowing that the new edition has added many more flesh to the great man it described. I also found every page of it fascinating to read, I like to have it in my reach, and randomly open one page and read. I also doubted how a 17 year old can record the long comment by Kafka that he could hardly understand - so I close my eyes and try to imagine a young man in love with poetry and music, with a memory and heart that is still untainted - and I believe he can write this book. If you love Kafka's book, I can challenge you with 99% assurance that you don't understand what he is telling you. If you follow the text-book critic like a dog, then you are absolutely wrong. If you still have space for truth in your mind, I challenge you to read Kafka more carefully, closer to your heart and, if you still don't understand him well, read his letters, diaries, and try this book as well. To me, this book helps greatly! It is eye opening! It is a must for any one who likes Kafka's work.