Jump to ratings and reviews
Rate this book

ملکوت

Rate this book
داستانِ ملکوت نخست در دی‌ماه ۱۳۴۰ در مجلهٔ «کتاب هفته» به چاپ رسید و استقبالِ به‌سزایی از آن شد. در این داستان، نسبت‌به نسخهٔ چاپی ِ اوّل، تغییراتِ متعددی صورت گرفته است که همه براساس نسخه‌ای است‌که نویسنده، اندک زمانی پس‌از چاپ در مجلهٔ کتاب هفته، خود حک و اصلاح و با تقدیم نامچهٔ «به‌یادِ منوچهر فاتحی» درسال ۱۳۴۹ در مجموعهٔ «سنگر و قمقمه‌های خالی» تجدید چاپ کرد. از آن پس چهار بار دیگر ملکوت به‌طور جداگانه در انتشارات کتاب زمان منتشر شد.

112 pages, Hardcover

Published April 1, 2007

111 people are currently reading
2356 people want to read

About the author

بهرام صادقی

5 books4 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1,161 (29%)
4 stars
1,437 (37%)
3 stars
937 (24%)
2 stars
262 (6%)
1 star
76 (1%)
Displaying 1 - 30 of 545 reviews
Profile Image for Maziyar Yf.
774 reviews579 followers
December 11, 2021
ملکوت نوشته بهرام صادقی کتابی ایست با لایه های عمیق فلسفی ، نماد شناسی و شاید اجتماعی . صادقی در این کتاب پرسش های زیادی در ذهن خواننده قرار داده و البته همه آنها را پاسخ نداده است . نویسنده اگرچه هر از چند گاهی با کلام شوخ خود تلاش کرده از جدی بودن داستان کم کند اما آنچه در پایان داستان به یاد خواننده می ماند شمایل عجیب و سخت اثرگذار دکتر حاتم است .
نویسنده کتاب را با یک شک بزرگ شروع کرده اما لحن او آن چنان ساده و بی تفاوت است که انگار حلول جن درجسم آقای مودت نگون بخت واقعه ای عادی و پیش پا افتاده است و گویا قبلا بارها اتفاق افتاده و درمان مشخصی دارد . آنچه در ادامه این داستان شگفت انگیز رخ می دهد جدالی میان هستی و نیستی ، باقی و فانی و زندگی و مرگ است .
اما شاید بیشترین تاکید جناب نویسنده بر تقابل مرگ و زندگی باشد ، اصولا آدمهای داستان او یا به زندگی متصل و چسبیده هستند و یا آنرا امری مبتذل و پوچ می دانند . منشی جوان و مرد چاق و آقای مودت ( که چهره او به طور طبیعی همیشه متعجب و خوشحال است ) والبته می توان هرکدام را نمادی از بخشهای جامعه دانست آشکارا سرمست زندگی هستند و طبیعی ایست که به دنبال لذت بیشتر مانند اکثر مردم خواهان افزایش توان جنسی یا طول عمر بیشتر باشند . اما در مقابل آنها دکتر حاتم است که بیشتر مردم را گناه کار و احمق و نادان و لایق مرگ می داند . شمایل غیر طبیعی دکتر حاتم ، ارتباط او با جنی که بیشتر شبیه به ملیجک های دربار قاجار هاست ، عدم توانایی او در همبستری با همسر زیبای خود (ساقی) و شنل سیاه او ماهیت غیر انسانی دکتر حاتم را فاش می کند ، او در حقیقت شیطانی ایست که مردم را با سراب شیرینی فریب داده ودر عوض باارزش ترین دارایی آنها را می گیرد .
در مقابل دکتر حاتم ، بهرام صادقی م.ل را آفریده که به اندازه شخصیت خود دکتر عجیب و شگفت انگیز است ، م.ل که در تمامی داستان می خواهد با مرگ خود از دکتر حاتم انتقام بگیرد در پایان خواهان زندگی می شود ، او احتمالا فهمیده که بودن و زیستن و از لذت های یک زندگی عادی برخوردار شدن اگر چه خود پوچ و بی هدف و احمقانه است اما در این بازی حضور داشتن و آن را تا به آخر تاب آوردن و شاید هم به آن معنی دادن ، چیزی ایست که از بیهودگی مطلق نبودن در این بازی می کاهد ، پس م.ل هم تن به سرنوشت می دهد .
پایان کتاب ملکوت اگرچه با شکوه است اما صادقی تلاش کرده دیدگاه های مختلف از زندگی را بیان کند ، نگاهی که غالبا ریشه ای در فلسفه اگزیستانسیالیسم دارد ،برای نمونه برداشت آقای مودت بر پایه خوشی و لذت بردن از دنیا ست و او ایرادی در تکرار زندگی با همان شیوه و حماقت ها نمی بیند ، نویسنده خود کیفیت زندگی را بر کمیت آن مقدم می داند و شاید از نگاه اواین انسان باشد که به زندگی خود معنی می دهد . اما در پایان منشی جوان هم به درک متفاوتی از معنای زندگی رسیده است :

اگر عمر دوباره ای به من ببخشند احمق نخواهم بود
Profile Image for فؤاد.
1,109 reviews2,312 followers
June 9, 2017
راستش داستان در خور تعریف هایی که شنیدم نبود، و داستان متوسطی بود. شروع داستان نوید صحنه های هیجان انگیزتر و وحشت آمیزتری رو می داد، ولی این اتفاق نیفتاد. کتاب با "بوف کور" صادق هدایت مقایسه شده، اما به غیر از تمیزی و یکدستی نثر بهرام صادقی به نسبت نثر ضعیف هدایت، واقعاً با بوف کور قابل قیاس نبود.



چند نكته از نمادهاى داستان

١.
آیا دکتر "حاتم" در فصل آخر با شنل سیاه و رفتار خونسردش، واقعاً به تقلید از فیلم "مُهر هفتم" برگمان طراحی شده، یا من این طور فکر می کنم؟ جستجو کردم، و این طور که متوجه شدم، فیلم مهر هفتم همان زمان ها که داستان نوشته شده، در تهران برای نخستین بار اکران شده. در نتیجه هیچ بعید نیست که بهرام صادقی مضمون و حال و هوای کلی اثر، به همراه خصوصیات ظاهری "مرگ" داستان خود را، از فیلم برگمان اقتباس کرده باشد. همان طور که منتقدی اشاره کرده بود که صادق هدایت، ساختمان های کج و کولۀ بوف کور خود را از دکور اکسپرسیونیستی فیلم آلمانی "مطب دکتر کالیگاری" که در فرانسه دیده بود، اقتباس کرده است.

٢.
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews865 followers
Read
September 10, 2016
ملکوت بهرام صادقی را میتوان یک اثر خوب در ادبیات فارسی دانست. داستانی با یک آغاز غافل گیرکننده:: « در ساعت يازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقاي مودت حلول كرد. » و اين حلول جن بهانه‌ايست براي آغاز ماجرا و برخورد شخصيتهاي داستان با يكديگر.باور ندارم که این داستان در فضای سورئال و یا رئال جادویی روایت میشود بلکه در مجموع فضای داستان رئال است و حتی بکارگیری "حلول جن" توسط نویسنده نیز در این فضا چیزی از رئال بودن آن نمیکاهد چرا که نویسنده آنچنان با اطمینان این عنصر را بکار گرفته که مخاطب را به راحتی با خود همراه میکند.نکته جالب این داستان اینست که میتوان گفت در این داستان چیزی به نام قهرمان یا شخصیت اصلی وجود ندارد هر چند میتوان گفت در چشم مخاطب دکتر حاتم بیش از دیگران به چشم می آید. دکتر حاتم با شخصیتی دوگانه که از همان ابتدای داستان با توصیف این شخصیت نویسنده این دوگانگی را به مخاطب گوشزد می کند:
" دكتر حاتم مرد چهارشانه قد بلندي بود كه اندامي متناسب و با نشاط داشت ، به همان چالاكي و زيبايي كه در جوان نوبالغي ديده مي‌شود، اما سر و گردنش ... پيرترين و فرسوده‌ترين سر و گردنهايي بود كه ممكن است در جهان وجود داشته باشد."
دکتر حاتم دیگران را نابود میکند به دلیل گناه و روزمرگی.در حقیقت او برای نجات انسانها از روزمرگی آنها را نابود میکند تا آنها به "ملکوت" دست یابند.در عین حال بهرام صادقی با زیرکی از درونمایه طنز نیز در این اثر خود بهره برده است.در واقع ملكوت جایی است كه شيطان در هیئت دكتر حاتم (و یا شاید هم دکتر حاتم در هیئت شیطان) انسانهایی را که به روزمرگی خو گرفته اند را رهسپار آنجا میکند. دكتر حاتم ملكوت را خود اینچنين توصیف مي‌كند : « ... اجساد باد كرده و گنديده در خيابانها و كوچه‌ها و اتاقها روي هم انباشته شده است. لاشخورها فضاي شهر را سياه كرده‌اند. بو ... بو ... بوي مرده ... بوي زنهاي زشت و زيباي مرده و مردان شاد و ناشاد ... بوي بچه‌هاي چند روزه و جوانهاي تازه بالغ ... همه جا ، همه جا ... »
Profile Image for Dream.M.
961 reviews571 followers
October 6, 2024
ملکوت، نوشته بهرام صادقی، درست مثل یک کابوسه که نمی‌دونی کی شروع شده و نمی‌فهمی کِی تمام می‌شه. کتاب رو باز می‌کنی و بعد تو ناگهان وسط یک اتاق سرد و خالی با دکتر حاتم هستی. دکتر؟ نه ! فکرشم نکن. چون این دستایی که بدنت رو لمس می کنن مهربون نیستن، قرار نیست شفا بخش باشن، قرار نیست آرومت کنن، حداقل نه به اون شکلی که انتظارش رو داری. این دستا مثل مرگ سرد و زمخت ان...
اینجا دیگه نه زمان اهمیت داره و نه مکان. همه چیز معلقه.
اسم کتاب ملکوته، با خودت میگی ملکوت، جایی که باید مقدس و آرام باشه، اما اشتباه می‌کنی! چون حالا تبدیل شده به مکانی وحشت‌آور، پر از سایه‌ها، توهمات، مرگ‌هایی که هنوز اتفاق نیفتاده ان و زندگی‌هایی که انگار مدت‌هاست مرده‌ان.
کلمات توی این کابوس مثل تکه‌های یک آینه شکسته‌ان، هر تکه انعکاسی از ذهن آشفته یکی از شخصیت هاست و انگار می‌خوان روان تو رو زخمی کنن، تو رو هم مثل خودشون به سمت مرگ یا پوچی بکشونن و یا شایدم فقط می‌خوان تو رو وادار کنن که بفهمی، اما اینجا قاعده نفهمیدنه.
هر چقدر جلوتر می‌ری، دیواره های واقعیت و خیال بیشتر به هم نزدیک می‌شن. مرگ و زندگی، شب و روز، خدا و شیطان همه درهم تنیده‌ان. و تو، دنبال معنایی می‌گردی، اما با هر قدم که در این راه برمی‌داری فقط در تاریکی بیشتری فرو می‌ری و صادقی تو رو وارد دنیایی می‌کنه که از ابتدا معلومه هیچ راهی برای خروج ازش نیست.
آدم های این کابوس، همه انسان‌های سرگردان در بی‌پایانی این جهان هستن که میون مرگ و زندگی گیر کردن، مثل تو یا شاید تو مثل اون ها، در نهایت چه فرقی داره وقتی رهایی نیست وقتی رستگاری فقط در مرگه، البته اگر رستگاری ای در کار باشه.
و وقتی به پایان کتاب می‌رسی، می‌فهمی که این پایان نیست؛ هر صفحه‌ای که ورق زدی، فقط آغاز یک چرخه دیگه ست، چرخه‌ای که تو رو دوباره به همان نقطه اول بازمی‌گردونه. چون ملکوت یک خیال نیست؛ بلکه همون واقعیته که هر روز و هر روز و هر روز از اون می‌گریزیم اما نمی‌تونیم ازش فرار کنیم.
.....
در خوانش دوم به همراه گروه دوست داشتنی «همخوانی کتاب های بد»، اینبار فکر میکنم کتاب رو بیشتر فهمیدم و دوست تر میدارم.
ریویوهای خوب زیادی برای این کتاب جذاب نوشته شده، با همه ریویوو های چهار و پنج ستاره موافقم، بنابراین فقط به همین متن که احساسم به کتاب بود بسنده میکنم.
Profile Image for محمد شکری.
171 reviews175 followers
December 17, 2016

درباب مقایسه بوف کور و ملکوت
مهرماه سال 68، وقتی که من تازه اولین آواهای نامفهوم خود را ادا میکردم، نجف دریابندری در مصاحبه ای با نشریه آدینه، بوف کور، ملکوت و حتی سووشون را با ترکه مینواخت
خلاصه پاسخ مبهم و پر پیچ و خم دریابندری به پرسش واضح و ساده «نظرتان درباره بوف کور چیست؟» این بود که برخی آثار تا دلتان بخواهد طرافت صوری و پرداختهای زمان بر دارند، اما محتوای آنها هیچ ارزشی، حتی ارزش هنری درجه یک هم ندارد. او بوف کور را تقلیدی از سمبولیسم فرانسوی و عرضه محتوایی پیش پا افتاده در فرمهای مد روز اما غریبه میداند. به بیان خودمانی، معتقد است بوف کور، کشمش تیزابی در زرورق شکلات سوییسی است. بر همین منوال، پس از کلی کش و قوس کلامی درباره بوف کور، ملکوت را هم یک مشت خرت و پرت میداند که زمان آن رسیده به زباله دان تاریخ بپیوندد. البته مصاحبه کننده که معلوم است حسابی خُلقش از این داوری تنگ شده اجازه نمیدهد دریابندری درباره ملکوت به اندازه بوف کور توضیح و تفصیل بدهد و بحث را به نوعی کات میدهد
پیش از این مرور خود را درباره بوف کور نوشته ام. به دریابندری به عنوان استاد داستان خوانی ایران هم حق میدهم ادبیات داستانی ایران را بیرحمانه نقد کند. اما گمان میکنم بخشی از این بیرحمی بیشتر بخاطر مواجه شدن او با خیل دوستداران هدایت (و سبک سمبولیک-سورئال او) درمیان نویسندگان پیر و جوان دهه 60 و 70 است
بوف کور و (از جهاتی مهم تر از آن) ملکوت میتوانند به خوبی سنت ساز ادبیات نمادپردازانه ما باشند. ما با دو داستان نویس زبردست و آشنا با ادبیات زمان خود مواجهیم که میتوانند نه تنها به خلق یک اثر بومی، بلکه به خلق اثری بومی-جهانی دست بزنند (تفاوتی که شاید در سینمای ما با حضور کیارستمی و فرهادی ملموس تر از ادبیات برای ما باشد). اما در مقایسه این دو اثر، به نظر من ملکوت نه تنها «صرفا» تقلیدی از بوف کور نیست، بلکه از جهاتی از آن نیز بهتر است. هرچند طرح کلی بوف کور بسیار بسیار بهتر از ملکوت است، اما پرداخت داستانی ملکوت (فضاسازی و شخصیت پردازی) گاه صیقل خورده تر از بوف کور درآمده است

درباره ملکوت
داستان به سبک مسخ آغاز میشود: با تکانه شدید غیرواقع گرایانه: «درساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته، جن در آقای مودت حلول کرد». تکانه های داستان به سبک داستانهای گوتیک تا آخر داستان، ماورایی و رعب آور دنبال میشود. شخصیت مرموز دکتر حاتم و م.ل. با ورود به داستان، پیچیدگی پیرنگ را بیشتر میکنند تا نسبت آنها تنها در اواخر داستان معلوم شود. دکتر حاتم که (بیشتر آدم را یاد مفیستوفل می اندازد تا دکتر فاوست و) خود را در اولین برخورد به خواننده (و نه به باقی شخصیت ها) میشناساند، محوری ترین شخصیت داستان است. او مرگ را میان انسانها پخش میکند اما درمقابل افرادی که از مرگ نمیهراسند درمانده است و تنها زمانی میتواند بر سرنوشت آنها مسلط شود که آنها به زندگی امیدوار شوند (مثل آقای م.ل). همین ماجرا من را عمیقا یاد جن زدگان داستایوفسکی انداخت: کیریلیوف، شخصیت فیلسوف مآب داستان خودکشی میکند چون تنها در این صورت میتواند خدای خود باشد و هیچ جبری را فراتر از خود نپذیرد. این قرابت در دیالوگ پایانی ملکوت پررنگ تر میشود. دو شخصیت در پایان ملکوت با هم حرف میزنند: شخصیت جوان پاکی که تصمیم میگیرد برای مقابله با مرگ خود را بکشد و آقای مودت، جن زده ای که به زودی خواهد مرد و معتقد است باید زندگی کرد

به ملکوت، به همان دلیل که به بوف کور، چهار امتیازدادم: فضای تماماً سیاه داستان «از نظر من» مغایر یک اثر داستانی کامل است
داستان باید دید ما را به جهان گسترده تر کند و شخصاً «از پیش» نمیخواهم جهان را آنچنان تاریک ببینم که برخی ادبای فلسفه زده میبینند
Profile Image for Banafsheh.
49 reviews18 followers
August 25, 2008
یه چیز بامزه درباره ی طرح جلد این کتاب هست ؛من ودوستانم حسابی طرح جلد رو با توجه به داستان و شخصیت ها تحلیل کردیم!اما در یکی از کتابفروشی گردیهام متوجه شدم که سری ادبیات داستانی این انتشارات همه یه طرح جلد دارن!!!0
Profile Image for Ali.
52 reviews57 followers
November 1, 2020
تو بر کرانه‌ی عالم
درون خویش به یغما فتاده‌ای
که 《 ز این هزار هزاران
یکی نگفت که بر شانه‌ات چه می‌گذرد》
محمد مختاری
Profile Image for Hilda hasani.
163 reviews179 followers
April 21, 2024
آقای بهرام صادقی تمام مدت خواندن کتاب داشتم به سیم‌پیچی‌های ذهن شما فکر می‌کردم. چگونه چنین چیزی ساخته‌اید؟ این شخصیت‌های عجیب مرا رها نمی‌کنند دیگر، اقای م.ل که با تنها یک دست باقی مانده‌اش سرشار از امید زندگی آخرین زهر را دریافت می‌کند. دکتر حاتم که نمی‌دانم چرا با تمام شرارت‌هایش اصلا آدم بدی نبود در نظرم. اصلا چرا تمام شخصیت‌ها رگی از انسان هیولاوار داشتند! حتی ملکوت، حتی ساقی!
Profile Image for صان.
429 reviews448 followers
August 23, 2019
عجب فضا و داستانی ساخته بود این آدم.
نکته‌ای که درباره‌ی این کتاب دوست داشتم، حفظ تعادل جذاب و به اندازه‌ای از خط داستانی در کنار سورئالیسم و تداعی‌ها داشت. نه انقدر درگیر تداعیات می‌شد، مثل نوشته‌های سورئال، که دیگه چیزی ازش فهمیده نشه و به کل وارد دنیای انتزاع و سوبژکتیویته بشه، نه معمولی می‌شد. مثلا نوشته‌های بکت پره از این چیزهای درونی و خسته‌کننده، اما در این داستان بلند همه‌ی این‌ها در اندازه خوبی در هم تنیده شده بودند و هیچوقت آدم رو پس نمی‌زدند و حوصله رو سر نمی‌بردن.

و در انتهای کلیدهایی هم برای خوانش‌های نمادین از داستان به دست خواننده می‌داد که چشم‌ها رو گشاد مي‌کرد و قابل تامل بود. نمادهایی مثل مسیح، خدا و شیطان.

نمی‌دونم چرا اولین بار که این کتاب رو گرفتم دستم، فقط بخش اول‌اش رو خوندم و جذب‌ام نکرد. ولی بد هم نشد، این ‌سری بسیار محظوظ شدم! چه نویسنده خوبی. باشد که باز هم بخونم ازش.
Profile Image for amin akbari.
314 reviews159 followers
August 25, 2019
به نام او

چند خطی درباره بهرام صادقی، سنگر و قمقمه های خالی و ملکوتش

خوشبختانه در ماهی که گذشت کل آثارِ مکتوبِ بهرام صادقی را خواندم. دو کتابِ سنگر و قمقمه‌های خالی (داستان کوتاه) و داستان بلند ملکوت و همچنین کتابهای خون آبی بر زمین نمناک (یادداشتهایی پیرامون آثار صادقی و شعرها و داستانهای پراکنده‌اش) و تاویل ملکوت نوشته محمدتقی غیاثی
اول از همه باید بگم که بنده‌ای که کمتر از آثار خارجی، داستان ایرانی خوانده‌ام و طبعاً فرم برایم بسیار مهم است بهرام صادقی را نویسنده بزرگی می‌دانم. نویسنده‌ای که چندین سر و گردن از بسیاری از نویسندگان هم نسل و پس از خود بالاتر است.

در یک کلام داستانهای کوتاه صادقی حرف ندارد، خوشبختالنه من اول داستانهای کوتاه صادقی را خوانده‌ام و با ورود به دنیای صادقی با ملکوت روبرو شدم به همین خاطر به مانند بسیاری از دوستان ملکوت را مزخرف نمی‌دانم بلکه اثری بلند‌پروازانه و در عین حال نا موفق از نویسنده‌ای نابغه و به شدت فرم‌گرا می‌دانم که همین نبوغ و فرم‌گرا بودن در ملکوت گریبانگیرش شده است همان حرفی که گلشیری در مورد ملکوت می‌زند: "ملکوت داستانی‌ست که حرام شده و بهرام صادقی در ملکوت حرام شده است"
پس پیشنهاد میکنم اول سنگر و قمقمه‌های خالی را بخوانید تا ببینید که صادقی در این ۲۸ داستانی که بین سالهای ۳۳ تا ۴۸ نوشته چه نویسنده ساختارگرا ، نابغه و کاردرستی‌ست که حتی یک کلمه هم در داستانهایش بی‌حساب نیست. برخی از داستانها به راحتی به بهترین داستان کوتاه‌های جهان پهلو می‌زند داستانهای با کمال تاسف سراسر حادثه یک روز صبح اتفاق افتاد صراحت و قاطعیت، عافیت و سنگر و قمقمه‌های خالی
جالب است که صادقی زمانی به داستان سورئال رو می‌آورد که در دنیا نویسندگانی چون آلن روب‌گریه و دیگران در پی طرح انداخت رمان و داستان نو هستند. البته در خاطرات خانواده صادقی آمده که او به واسطه زباندانی با آثار روز جهان آشنا بود به هر رو صادقی در داستان کوتاه هم از لحاظ ساختار و هم از لحاظ نگاه پوچ‌گرایانه طنزآلود (طنزی به واقع بدیع) واقعا قابل ستایش است.

و اما چرا ملکوت داستان خوبی نیست؟

ملکوت را با بوف کور صادق هدایت مقایسه می‌کنند.
پر بیراه هم نمی‌گویند و این دو داستان از جهاتی به هم نزدیک‌اند.
من پس از ملکوت برای بار دوم بوف کور را خواندم و چندین تاویل نیز
دو رمانی که از لحاظ ساختار در زمان خود مهم و قابل توجه بوده‌اند و شاید به همین واسطه و قابلیت تاویل‌پذیری هر دو اثر در بین اهالی ادبیات معروف شده و یادداشتهای متعددی پیرامون آنها نوشته شده البته حجم یادداشتها و کتابها در مورد بوف کور چندین برابر است
ولی چرا من و بسیاری چون من این دو کتاب را دوست نداریم؟
به نظر من مهمترین دلیلش این است که این دو داستان از بسیاری جهات ارتباط کمی با فرهنگ ما دارند که در جزئیات هم خودشان را نشان می‌دهند مثلا در ملکوت در خاطرات م.ل او از قصر دوران کودکی خود یاد میکند در صورتی که در افواه مردم ما قصر مورد استفاده نیست بیشتر از کاخ یا عمارت استفاده میشود یا در بوف کور پیرمرد خنزرپنزی با کالسکه تردد می‌کند در صورتی که کالسکه وسیله‌ای غربی و بیشتر مخصوص خانواده‌های درباری بوده و پیرمرد خنزرپنزی قاعدتا باید با درشکه رفت و آمد می‌کرده یا نکته دیگر در مورد تاثیر از سینمای اکسپرسیونیستی آلمان در ملکوت و تاثیری که حبیب احمدزاده در کتاب کد ۲۴ به صورت مبسوط و با مصداقهای متعدد در مورد بوف کور به آن اشاره می‌کند. نه سلاخی و مثله کردن زن اثیری در بوف کور به فرهنگ ما ارتباطی دارد نه سلاخی پسر م.ل توسط خودش و کشت و کشتارِ دکتر حاتم هر دو تحت تاثیر فرهنگ غربی پرداخت شده‌اند.
نکته بعد در مورد ملکوت در قیاس با بوف کور به نظر من با توجه به اینکه قلمِ صادقی به مراتب از هدایت قویتره و اینکه فرم داستانی را به مراتب بهتر از هدایت می‌شناسد و رعایت می‌کند ولی بوف کور از ملکوت اثر بهتر و قابل دفاع‌تری‌ست چرا که بوفِ کور اضطراب سبک ندارد ولی ملکوت دارد.
نبوغ و ساختارگرایی که در داستان کوتاه‌های صادقی برگه برنده او محسوب می‌شدند در ملکوت بلای جانش شده‌اند.
یعنی ملکوت در بسیاری از جاها سورئال یک دفعه در هنگام توصیفِ جنی که از شکم آقای مودت بیرون می‌آد به طرز خنده‌آوری فانتزی میشه در برخی جاها خصوصا در رفتار دکتر حاتم وارد ژانر وحشت میشه (در این زمینه بوف کور موفقه چرا که در همان صحنه مثله کردن زن اثیری داستان بارها این نکته را گوشزد می‌کند که راوی روان‌نژند است و ممکن است تمام این سلاخی‌ها اوهام او باشد ولی در ملکوت این‌گونه نیست) در عین حال به صورت گل‌درشت میخواد داستان سمبولیستی هم باشه. و در آخر اینکه هیچکدام از اینها نیست و معجون درهم‌جوشی ست که در بهترین حالت تحسین مخاطب را به خاطر آشنایی داستان‌نویس با ژانرهای مختلف ادبی برمی‌انگیزد و الا خود داستان موفقیت آمیز نیست. پس دوباره باید گفت صادقی در ملکوت حرام شده است.

در آخر اینکه این دو داستان دستمایه خوبی برای آدمهای دانشمند و در عین حال بیکاری‌ست که بیایند و بر روی آن تاویل و تفسیر بنویسند مثلا آقای غیاثی در نیمه دوم کتاب تاویل ملکوت (نیمه اول کتاب بسیار خوب و کارگشاست) تمام همتش را صرف می‌کند که بگوید، دکتر حاتم عزرائیل است، فرد ناشناس خداست. شکو توده مردم‌اند، مودت روشنفکر است، م.ل نویسنده است و ... و اینجاست که ما با جمله عمیق و اساسی "که چی؟" از دهان خواننده بی‌ادعای کاردرست روبرو می‌شویم. البته اگر "خب حالا به من چه؟" رو هم ضمیمه‌اش کنند بهتر می‌شود.
😊
Profile Image for Sara.
1,755 reviews539 followers
October 6, 2024
ملکوت بهرام صادقی کتاب عجیبی بود که با توجه به حجمش خیلی خوشحالم که خوندمش.
بحث زندگی و اجتناب‌ناپذیری مرگ رو با یه سری المان‌های مختلف تنیده بود و در قالب داستانی عجیب و کوتاه نشون داده بود.
فضای کوچک و عجیبی که توصیف کرده بود و اتفاقات در اون رخ میدادند به ابهام بیشتر قضیه کمک میکرد به صورتی که تا سه چهار فصل اول میدونستم از داستان خوشم اومده اما نمی‌تونستم متوجه بشم از چیش خوشم اومده.

یه جاهایی از کتاب یاد فیلم برگمان که مرگ با آدمه شطرنج بازی می‌کنه مینداختتم، ولی تو بررسی با کتاب دیگه (تاویل ملکوت) فهمیدم بیشتر از اون با بوف کور هدایت مشابهت داره.
همچنین برام جالب بود تصویری که از دکتر حاتم ساخته بود فقط مرگ نبود، این شخص خودش هم نگرانی هایی جزیی و ترس از عدم وجود قدرت کافی داشت. انگار بشری با گادکامپلکس ساخته بود.
خلاصه که مرسی از گروه کتابخوانی کتاب‌های بد که باعث شدن علی‌رغم اینکه نمی‌خواستم و وقت نمیشد اما این رو بخونم.
اینم باشه از کتاب:
اگر کسی ادعا کند جیبش پر از پول است خیلی ساده میتوان تحقیق کرد و یا به اثبات رساند: کافی است که پول‌ها را در جیبش به صدا در بیاورد - اگر سکه باشد - و یا بیرون بکشد و نشان بدهد. اما آیا ممکن است که کسی قلبش را در بیاورد و به محبوبه‌اش ثابت کند که مالامال از عشق او است؟
+ برای محبوب گاهی اشاره‌ای هم کافی است و دیگر لازم نیست که عاشق زیاد قهرمان‌بازی در بیاورد.
Profile Image for Agir(آگِر).
437 reviews667 followers
May 29, 2019
description
گر نبودت زندگانی منیر
Heke nebû jiyanek ronahî
یک دودم مانده است، مردانه بمیر
Şimşûrek maye, bimre bi miranî

Molevî مولوی

Ez difikirim ku heke îro doktor Hatem bête Rojhilata Navîn, kim kesek di sax bimîne. Birastî çen mirov ji me layiqên bijîn? Heke em bizanin mafê me mirine, hingê çi!?
فکر می‌کنم اگر امروز دکتر حاتم به خاورمیانه بیاید، کمتر کسی زنده خواهد ماند. واقعا چند نفر از ما لیاقت آن را دارند که زنده بمانند؟ و اگر بدانیم حق ما مُردن باشد، آن‌وقت چه؟
Profile Image for Mohammad Javad.
175 reviews156 followers
August 24, 2019
چرا این کتاب را دوست دارم ؟
تنها و فقط به دلیل تک گویی ها - دست نوشته ها - م.ل . وقتی مواجهه می شود با مرگ پسرش، با بدنش ، با خودش . وقتی قاری از توی کوچه بلند می خواند:
فَما لَهُ مِنْ قُوَّة وَ لا ناصِر.
وقتی اعتراف می کند و فریاد می زند . مرا بکش ! مرا بکش !



...وعقابی را دیدم و شنیدم که در وسط آسمان می پرد و به آواز بلند می گوید : وای وای وای بر ساکنان زمین .....

انجیل
Profile Image for Amir .
592 reviews38 followers
November 2, 2014
ملکوت بهرام صادقی از اون کتاب‌هاست که کلی سوتفاهم در موردش هست. یه عده اون رو هم‌تراز بوف کور می‌دونن و یه عده به شدت می‌کوبن. اما اگه واقع‌بینانه نگاه کنیم قضیه‌ی این‌قدرها بحرانی نیست. کتاب نه در لحن، نه در زبان، نه در فضاسازی و نه حتی در شخصیت‌پردازی به پای بوف کور نمی‌رسه. اما باید بپذیریم که فارغ از زبان الکن داستان، این اثر از بضاعت ادبیات معاصر یه سر و گردن بالاتره. فقط کافی بود که یه ویراستار حرفه‌ای یه دستی به سر و گوش کار بکشه.
سوتفاهم دیگه اینه که این اثر رو وام‌دار بوف کور هدایت می‌دونن، در حالی که فضای این کار بیشتر شبیه فضای کارهای داستایفسکی هست. این تاثیر رو میشه حتی توی خصوصی‌ترین صحبت‌های بین دکتر حاتم و ساقی دید. می‌شد همین داستان رو با تغییر دادن اسم‌ها توی یکی از شهرهای پرت روسیه‌ی قدیم هم تصور کرد
.

و کلام آخر این‌که بهرام صادقی برای من بهرام صادقی داستان‌های کوتاهش هست و نه بهرام صادقی ملکوت. داستان کوتاه‌هاش یه چیز دیگه‌ست
.
Profile Image for Niyousha.
566 reviews66 followers
October 30, 2024
بهترین کتاب ایرانی که توی زندگیم خوندم. متفاوت، قوی، و فوق العاده.

ای کاش بهرام صادقی رمانهای بیشتری نوشته بود. واقعا حیف.
Profile Image for Peiman.
644 reviews196 followers
September 11, 2022
برای بار دوم این کتاب رو خوندم به خاطر نقد کوتاهی که جدیدا در موردش خوندم اما باز هم موفق به جذب من نشد. نمیدونم دقیقا مشکل کجاست ولی این داستان نه باب میل من است و نه این همه تعریف و تمجید در موردش رو باور میکنم هر چند که موضوع جالبی داره اما به نظرم خیلی آشفته است. داستانی در مورد مرگ و زندگی، هستی و نیستی و خدا و شیطان شاید میتونست جذاب تر از این حرفا باشه.ه
Profile Image for Arisarah.
121 reviews140 followers
December 19, 2020
اگر ادگار آلن پو ایرانی بود یا حداقل فارسی می‌دانست، از همان خط اول گمان می‌کردم که او «ملکوت» را نوشته‌‌است. چه فضایی، چه داستانی، چه شخصیت‌پردازی‌ای. بدیع و فوق‌العاده.
Profile Image for Pooya Kiani.
405 reviews119 followers
June 9, 2017
یادداشت‌هایی بر ملکوت بهرام صادقی

یک - آدم‌های ملکوت:
آقای مودت - ناشناس - مرد چاق - منشی جوان (و ملکوت، زن او) - جن آقای مودت
دکتر حاتم - ساقی (زن او در حال حاضر) - ملکوت (زن اون در سابق)
م،ل - مادرش - پسرش (که به دست او کشته شده است) - شکو (نوکر او که زبان از حلقش به در آمده است.)

دو - شروع این است:‌
«در ساعت یازده شب چهارشنبه‌ی آن هفته جن در آقای مودت حلول کرد.».
این بهانه‌ی روایت است. حلول جن. در داستان به صورت کلامی به آن پرداخته می‌شود، اما تقریبا در داستان هیچکاره است. بهانه‌ی روایت مضمحل می‌شود، به زیبایی. و این خوب است. یک جوری با این شروع و غرابت جن سر تو را کلاه می‌گذارد. تو؟‌ناشناس. کسی که باید تا آخر شب دهانش را بسته نگه دارد. و گرنه همه‌چیز به هم می‌ریزد.

سه- آمپول.
دکتر» با کشتن همه‌کس، ملال را که خود مرگ است تشدید می‌کند، تا زندگان واقعی زنده بمانند. آن‌ها که مرگ را درک می‌کنند».

چهار - خفگی!
راوی دانای کل به صرف بودنش جای مخاطب را تنگ می‌کند. استفاده از چنین جمله‌ها و موتیف‌هایی موجب نفس‌تنگی بیشتر است:
ما «هیچ یک از مشخصات او را نمی‌دانیم و از این پس هم نخواهیم دانست». این جمله کاملا فالش است. فالش‌های کمی به جا استفاده می‌شوند. این از آن‌ها نیست.

پنج - جمله:‌«خیلی خوب، آقایان، چیست؟ مست کرده است؟‌تریاک خورده است»؟‌
کاراکترها انگاری شخصیت‌های کمدی‌های کارلو گولدونی باشند نقش گروتسکشان را به لوده‌بازی تقلیل می‌دهند. علت: انتخاب ناصحیح نظرگاه روایت. می‌دانند که مخاطب هست. پس «ناشناس» را برای چه آنجا گذاشته‌ایم؟ او کافی است. ما را نبینید لطفا! پایین سِن را نگاه نکنید!

شش- بهت‌کشی.
در گیر و دار خارج کردن جن از تن آقای مودت، در دیالوگی بسیار معمولی و گذرا می‌فهمیم ظن بسیار قوی‌ای درباره‌ی قتل‌های زنجیره‌ای دکتر وجود دارد. باز یک بهت بی‌نظیر مضمحل می‌شود. قدرت بهرام صادقی در تمسخر «بهت» به رخ کشیده می‌شود. عالی است. باید صد بار خواندش.

هفت- ص۱۸. چاپ کتاب زمان.
«به او حسد نمی‌برم، زیرا خوشبخت نیست. خودش نمی‌خواهد خوشبخت باشد و به مفهوم زندگی خیلی پیچ و تاب می‌دهد.» دیگر داریم به وضوح می‌بینیم که تمام آدم‌هایش خود بهرام صادقی‌اند. من‌های محقق نشده‌ی او. من‌های قرن بیستمی و من‌های تاریخی او. ملکوت عرصه‌ی تحقق او-هاست، یا شلتاقشان؟ «جدی فرضش کنید. زیرا می‌خواهم باقی حرفهایتان را من به زبان بیاورم:‌شما حاضرید فداکاریهای کوچک و بزرگ بکنید، به عشق رویی سیب بخورید».

هشت- فلسفه همیشه به ادبیات ارجاع داده و خواهد داد.
نویسنده‌ی بزرگ از فلسفه بزرگتر است: «مسئله برای من باور کردن یا باور نکردن است، نه بودن یا نبودن».».

نُه- شخصیت‌پردازی یک جا خوب می‌نشیند.
م.ل. «ای فراموشی، نمی‌دانم که نخواهی آمد، زیرا تو نیستی و من می‌دانم که نمی‌توان فراموش کرد، زیرا که فراموشی در جهان وجود ندارد، همچنان که هیچ چیز وجود ندارد.»

ده- م،ل. به انتها رساندن گناه.
تا همه‌چیز و همه‌چیز و هر ناپاکی بسوزد و انسانی که پیش از آن بوده به یمن قربانی کردن عضوی از بدنش، کسی از عزیزانش، آرزوهایش دوباره زاده شود.

یازده - فصل چهار فاجعه است. چرا؟
بهرام صادقی نثر دارد اما زبان ندارد. راوی دارد اما سیلان روایت ندارد. چشم دارد اما نظرگاه (Point of view) را هردم‌بیل انتخاب می‌کند. برای قصه‌ی پخش و پلا گفتن صرف انتخاب راوی دانای کل کافی نیست. هر چه‌قدر هم که کلک بزند و روایت غافلگیری داشته باشد، جذابیت جای نقطه‌ضعف را نمی‌گیرد.

دوازده- عذاب.
هیولا شدن. نه هیولا بودن. برای آدم‌های ملکوت هیولا شدن یک تصمیم است. یک مرحله. یک فکر. هیولایی که هیولا زاده شود نه ترسناک است نه هیولا. آقای نویسنده می‌داند این را.
«اعضای قطع شده‌ام را در این شیشه‌ها با الکل نگاهداری می‌کنم.»

سیز��ه- لکنت.
ارباب با شلاق سخن می‌گوید. چه پوتزو چه م،ل. شلاق الفبای نافرمان‌ای است. شلاق ارباب را بیشتر می‌آزارد.

چهارده- پسرکشی. م،ل.
مسیح آدمیان را بیشتر از تو دوست داشت. یهودا را علیهش شوراندی!

پانزده- ساقی.
مزخرف محض. ناسازه. زنی برای کشتن، تنی برای دریدن و رسیدن به «ملکوت»، که به زور چند حرف اروپایی نفهمیده در دهانش چپانده می‌شود. سوال‌های الکی برای گشایش روایتی که توضیح نمی‌خواهد. آنقدر برای کسی که می‌داند توضیح می‌دهد که خواننده آرزوی مرگ می‌کند.

شانزده- حیف نباشد؟
زور راوی هیولاها را هم در نادانی نسبت به مسیر روایت نگه می‌دارد. گولشان می‌زند. زورگویی.
م،ل با دکتر حاتم به تعادل نمی‌رسد. ملکوت از ریخت می‌افتد. قدرت در تضاد این دو نهفته است، آقای صادقی!

هفده- انتری که لوطی‌اش خواهد مرد.
شکو. میان بیابان.

هجده- گوش فرادهید.
«چه فرق می‌کند؟ اگر قرن‌ها هم زنده باشید همین کارها را خواهید کرد. پس مسئله فقط در در کمیت است نه کیفیت، و آدم عاق کارهای یکنواخت و همیشگی را سالهای سال تکرار نمی‌کند. به عقیده‌ی من یک هفته زندگی در این جهان کافی است.»
Profile Image for Hosein.
293 reviews112 followers
November 21, 2020
من ریویوهایی که برای ملکوت نوشته شده رو خوندم و راستش یکم بهم شوک وارد شد. من خیلی از ادبیات ایران سر در نمیارم، در اصل تعداد کتاب‌هایی که خوندم کم هستن، اما حسابِ اثرهای رئال جادویی و وحشتی که توی این چند سال خوندم از دستم در رفته و به نظرم با هر معیاری که بخوایم حساب کنیم، بهرام صادقی کارش بی‌نظیره! بیشتر داستان‌های ایران به شدت وابسته‌ن به پیش‌زمینه‌ی ذهنی مخاطبشون از ایران، برای همین توی تصویرسازی محیط و شخصیت‌ها میان از "همونی که خودت از قبل می‌دونی، آره، دقیقا مثل کلیشه‌ها" استفاده می‌کنن. در حالی که توی ملکوت اصلا ما با کلیشه‌ها درگیر نمی‌شدیم، یک محیط جدید مخصوص رئالیسم جادویی/وحشت ایرانی می‌سازه و همه چیز رو با ریتم منطقی پیش می‌بره.
در کل به نظرم خارج از بحث سلیقه، ملکوت یکی از درخشان‌ترین کارهاییه که چند ماه اخیر خوندم.
Profile Image for پیمان عَلُو.
346 reviews267 followers
May 16, 2019
چیز های مهمتری هستند که باید به آنها پرداخت.هر وقت حرف از مرگ میشود خدا آگاه خودم را یاد چارلز بوکوفسکی می اندازم که میگفت:«ما اینجاییم که آبجو بنوشیم،جنگ را تمام کنیم و به نابرابری ها بخندیم و آنقدر خوب زندگی کنیم که مرگ از گرفتن جانمان بر خود بلرزد»
این مردم بیچاره زیادی از مرگ میترسند،این مردم فقط میخواهند بکشند حتی خدا را هم چشم بسته میکشند،ولی مرگ آنها را به وحشت می اندازد...اما بعضی افراد مثل من هم هستند که آنقدر سرشان مشغول است کلا اسم دکتر حاتم‌را هم فراموش کرده اند.حالا گیرم دکتر حاتم آمد آنهایی که من میشناسم آنقدر خسته هستند که خودشان در را برای دکتر حاتم باز می‌کنند .من تولستوی یا مسیح نیستم که فریاد بزنم زندگی نرو...
اگر همین الان در خیابان از مردم بپرسم عمر جاودانه را میخواهند یا مرگ را خیلی‌ها خواهند گفت مرگ را ،که این نشان میدهد خیلی‌ها عاقل تر از من و تو هستند...
مرده ها دوان دوان در پارک میدوند،
مرده ها با هم میرقصند،
مرده ها با هم قدم میزنند،
مرده ها با هم سکس میکنند،
نمیدانند مرگ چیست
من اما مرگ را به سخره میگیرم،
مرگ روز یکشنبه ساعت ۱۲ به من خواهد رسید و دکتر حاتم کلکم را خواهد چید!

حالا کتاب بسته شد:
این چرندیات را که گفتم باور نکنید به دردی هم نمیخورند، من فقط در اجتماع بلدم مزخرفات ببافم،اگر همین الان مرگ مرا تنها گیر بیاورد خواهم رید

مرگ بر مرگ
Profile Image for Sarah Far.
166 reviews476 followers
August 15, 2018
به نظرم یه جورایی برگرفته از کتاب مرشد و مارگریتای بولگاکوف بوده
با این حال این کتاب خیلی خوب بود و یک اثر خوب در ادبیات فارسی ماست.
Profile Image for Elly Tarahimofrad.
96 reviews157 followers
June 2, 2022
کاش می‌تونستم نقد ادبی جدی بنویسم ولی فقط می‌نویسم واقعا کتاب خوبی بود. عاشق شخصیت‌های نه‌چندان زیاد و بی‌اندازه خوبش شدم. دکتر حاتم، آقای مودت و م.ل. داستانی سوررئال و پر کشش. کمی طنز، کمی ترس و نگرانی و یک عالمه سنبل و نماد که نمی‌خوام بهش فکر کنم چه برسه بهشون بپردازم. شیرینی یه قصه خوب ایرانی مونده زیر دندونام و چی بهتر از این؟
Profile Image for Parastoo Ashtian.
108 reviews117 followers
October 20, 2016
‎و به من ضعف و رقتی دست داد که احساس کردم در خواب و رویا بسوی مرگ می روم و می خواستم
‎فریاد بزنم، اما زبانم بریده بود و از دھانم خون گرم سفید بر زمین می چکید و فقط در درون خودم بود که فریاد می زدم و طنین فریادم در کاسه سرم می ییچید و می دانستم که تنھا خود آن را می شنود و می گفتم: کجا است، کجا است آن روز گرامی که بیاید و روح مرا بشوید؟ زیرا که من می خواھم زنده باشم و زندگی کنم و دوست بدارم و بینم و بفھمم و حرف بزنم و از مرگ می ترسم و می گریزم که مرا پست می کند، خاک می کند و به دھان کرمھا و حشرات می اندازد و من می خواھم به خوبی ھا رو کنم و بار دیگر ھر چیز پاک را از سر بگیرم و باز عاشق بشوم و از ھمسرم بچه دار شوم و فرزندم را با مھربانی بزرگ کنم و به او، روزی که بتواند دشنه ای بدھم. و در این لحظه شنیدم که بادی سیاه وزید و کسی انگار که در خلاء می خندید. و به من اشاره می کرد و پس از آن رویا رو به پایان می رفت و موجودی بود که صورتی نداشت و شکلی، و برای من شکلک در می آورد مسخره ام میکرد و همه چیز سیاه شد و من بیدار شدم.

از متن کتاب
Profile Image for سـارا.
290 reviews231 followers
October 1, 2018
بیشتر از ۴۵ صفحه پیش نرفتم و کنار گذاشتمش! با تمامی اعتقادی که به قوی بودن قلم نویسنده دارم‌ (حتی تعدادی از داستان‌های کوتاهش رو به شدت دوست دارم) اما این جنس سورئال مورد علاقه‌ی من نیست.
Profile Image for Reza.
141 reviews104 followers
August 6, 2016
خیلی کتاب عجیبی بود، شروع عالی با جمله :در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقای«مودت»حلول کرد.
اولین بار این جمله تو فیلم سینمایی اژدها وارد می شود شنیدم و از اون موقع مشتاق شدم که کتابو بخونم که انصافا هم کتاب زیبایی بود و لذت بردم. حتما بخونید.
یکی از بهترین رمان های بلند خوب ایرانی بود که خوندم. فضاسازی و ساختار کتاب خیلی شبیه به بوف کور هدایت هستش و واقعا از خوندنش لذت بردم. گرچه بوف کور بنظرم کمی بهتر از ملکوت صادقی بود از نظر ترس و فضاسازی تاریکش.
پس از خوندن کتاب که کلا یک روز طول کشید،باعث شد به مرگ بیشتر فک کنم...به کارای روزمره...به غفلت هامون...
به راستی اگر از همون اول بهمون میگفتن چند سال عمر خواهی کرد، زندگی مان جذاب تر نبود و درست تر از عمرمون و وقتمون استفاده نمی کردیم؟!.....
قسمتی از کتاب:
«شما میتوانید در این چند روز باقی مانده از عمرتان، به اندازه صدهاسال عمر کنید، زندگی کتید، بخوانید، برقصید،چند رمان مطالعه کنید،بخورید،بنوشید،یکی دو شاهکار موسیقی گوش کنید..چه فرقی میکند؟اگر قرنها هم زنده باشید همین کارها را خواهید کرد. پس مسئله فقط در کمیت است و نه کیفیت و آدم عاقل کارهای یکنواخت وهمیشگی را سالهای سال تکرار نمی کند.»
Profile Image for Alireza.
170 reviews1 follower
Read
July 28, 2016
ملکوت می تواند اثر شوکه کننده ای باشد. همچنین می توانست یکی از بهترین های داستان نویسی فارسی باشد که البته نیست. داستان و فضای موهومی اش پتانسیل های زیادی دارد که انگار از دست رفته است. علاوه بر اینکه نیاز به ویرایش جدی دارد، به عقیده من کتاب ناتمام است. نویسنده باب های زیادی را باز می کند که در ادامه داستان معلق و پا در هوا می مانند. فصل‌ها ناپیوسته‌اند و ایرادات فراوانی در آن‌ها دیده می‌شود.
اما همانطور که گفتم فضای داستان، ساختار آن و "هسته مرکزی" آن به شکل عجیبی قدرتمند است.
Profile Image for Soheila.
2 reviews4 followers
June 27, 2015
و من شكايت زمين را به آسمانها و به ملكوتها خواهم برد...
229 reviews116 followers
July 3, 2017
همه چیز از جایی شروع میشه که جن درون روح آقای مودت حلول می کنه و دوستانش برای درمان، اونو پیش دکتر حاتم می برن..

راستش اولین بار اسم این کتابو توی فیلم "اژدها وارد می شود" مانی حقیقی دیدم و کنجکاو شدم بیشتر درموردش بدونم. گودریدز رو چک کردم و دیدم که ظاهرا کتاب به شدت محبوبیه..

خب در کل به نظرم کتاب متوسطی اومد. نه از لحاظ سبک نگارش، که از لحاظ موضوع داستان و علی الخصوص پایانش نمیشه گفت که خیلی شاخص و متفاوته..
Profile Image for Robert Khorsand.
356 reviews369 followers
July 10, 2021
گفتار اندر معرفی کتاب
ملکوت، رمانی کوتاه به قلمِ آقای «بهرام صادقی» است و نخستین داستانی بود که از او می‌خواندم.
آشنایی من با این کتاب کاملا تصادفی بود و از آن‌جایی که به شدت به سبک «رئالیسم جادویی» علاقه دارم و معرفی این کتاب در این سبک توسط دوستی انجام شده بود که برایم به شدت عزیز بود، باعث شد به خواندن این کتاب روی بیاورم اما اعتراف می‌کنم سخت از اینکه چند ساعت وقت با ارزشم را برای خواندن این کتاب هدر دادم پشیمانم و اما داستان کتاب:

"در ساعت یازده شب چهارشنبه‌ی آن هفته، جن در آقای «مودت» حلول کرد."

برای اشخاصی همانند من همین یک جمله برای اینکه میخکوب پای کتاب بنشینند کافی‌ست و من مجددا اعترافی دیگر می‌کنم: نویسنده فصل اول را طوفانی آغاز کرد اما به دلیل عدم تسلط و توانایی در کنترل موضوعات و المان‌هایی که از آن‌ها استفاده کرده بود ناچارا مجبور شد به اطناب‌های ملال‌آوری روی بیاورد، اطناب‌هایی از نوع تطویل که فقط و فقط باعث رنجش خاطرم شد.

نقل‌قول نامه
"مردم هیچ‌وقت ساکت نخواهند شد."

"نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین ‌را، ملکوت کدام یک را؟ این‌جا دیگر کاملا تصادف است، آن‌ها هر کدام برایم جاذبه‌ی بخصوص دارند.
من مثل خرده‌آهنی میان این دو قطب نیرومند و متضاد چرخ می‌خورم و گاهی فکر می‌کنم خدا دیگر شورش را درآورده است. بازیچه‌ای بیش نیستم و او هم بیش از حد مرا بازی می‌دهد."

"خیلی‌ها احمق نیستند، فقط گاهی انسان خودش را فریب می‌دهد."

"نمی‌توان در این دنیا به چیزی دل بست، نمی‌توان به کسی امید داشت، پس جز دوزخ و سیاهی کسی با تو دوستی نمی‌کند."

"نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین ‌را، ملکوت کدام یک را؟ این‌جا دیگر کاملا تصادف است، آن‌ها هر کدام برایم جاذبه‌ی بخصوص دارند.
من مثل خرده‌آهنی میان این دو قطب نیرومند و متضاد چرخ می‌خورم و گاهی فکر می‌کنم خدا دیگر شورش را درآورده است. بازیچه‌ای بیش نیستم و او هم بیش از حد مرا بازی می‌دهد."

کارنامه
یک ستاره بابت اطناب‌های نویسنده که از نوع تطویل بود و حقیقتا باعث تهوع و رنجش خاطرم گردید، یک ستاره‌ی دیگر به دلیل عدم تسلط نویسنده به المان‌های خروج از دنیای واقعیات و یک ستاره‌ی دیگر به خاطر پایان فاجعه‌بار داستان از کتاب کسر می‌کنم و تنها به خاطر شروع طوفانی داستان یک ستاره و به خاطر شجاعت نویسنده در آن دوره‌ی زمانی که می‌زیست در جهت خروج و ورود مجدد به دنیای واقعیت‌ها نیم ستاره‌ی دیگر، نهایتا با نیم نمره ارفاق و لطف دو ستاره برای کتاب منظور می‌کنم و اعتراف می‌کنم از وقتی که امروز برای خواندن این کتاب هدر دادم سخت پشیمانم.

دانلود نامه
فایل پی‌دی‌افِ نسخه‌ی بازنویسی شده‌ی کتاب را در کانال تلگرام آپلودنموده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید ‌آن‌را از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/312

نوزدهم تیرماه یک‌هزار و چهارصد
Profile Image for Rozhan Sadeghi.
310 reviews446 followers
December 31, 2020
۲.۵
ملکوت، در بهترین حالت خودش، قصه محاکمه آدماییه که دچار روزمرگی شدن و منفعاله به روتین زندگی و گذرش نگاه می‌کنند.
اما چیزی که باعث میشه این ایده به ثمر نرسه، گیر افتادن نویسنده در دام استفاده افراطی از سمبل و نماده.

علی رغم حرفی که بالا زدم، آدمی هستم که به شدت از خوندن و شنیدن قصه های سمبلیک لذت میبرم. ولی این لذت بردن مشروط به اینه که اون اثر در نگاه اول گیرا و با معنی باشه، نثر قشنگی داشته باشه و کلمه ها درست کنار هم چیده شده باشن.

این معنای ظاهری اثر مثل چسبی میمونه که تیکه های پازل نمادین داستان و با موفقیت به هم میچسبونه و بهشون معنی میبخشه.

داستان ملکوت به شدت از نداشتن این ظاهر خوب یا حداقل قابل قبول محروم بود. در نتیجه موقع خوندن به من حس این دست داد که دارم افکار پراکنده و بدون نظم آدمی رو میخونم که برای معنادار کردن این افکار چنگ میزنه به سمبل، نماد و پیچیدگی بیهوده!
ای کاش که این ایده زیبا به این شکل حروم نمیشد!
Displaying 1 - 30 of 545 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.