اتاق قرمز مجموعه داستانی شامل ۶ داستان کوتاه مهیج است که همگی مثل اغلب آثار ادوگاوا رانپو فضایی معمایی و فانتزی دارند. در داستان کوتاه «اتاق قرمز» از این مجموعه، اتاقی قرمزرنگ محل گردهماییهای عدهای است که برای هم داستانهایی غریب تعریف میکنند. شبی یکی از اعضای جدید، ماجرای قتلهایی را که خود مرتکب شده است، میگوید و هیجانش را از ارتکاب این قتلها شرح میدهد…
Hirai Tarō (平井 太郎), better known by the pseudonym Rampo Edogawa ( 江戸川 乱歩), sometimes romanized as "Ranpo Edogawa", was a Japanese author and critic who played a major role in the development of Japanese mystery fiction.
مجموعه ۶ داستانِ بسی کریپی و خلاقانه از نویسنده ژاپنی، با محوریت "قتل" حقیقتا شیفته ذهن مریض و خلاق و باهوش نویسنده شدم و قطعا سراغ کتابهای دیگهش میرم!
من یک مشکلی که با داستانهای کوتاه دارم: احساس میکنم در اکثرشون ایده حروم شده، یعنی در واقع اون سبک نگارش و داستان باید برای رمان باشه اما به زور در قالب داستان کوتاه گنجونده شده. اما این کتاب دقیقا برعکس بود، یعنی همین کوتاهی داستان و ضربتی مشخص شدن حقایق جذاب و دلچسب بود. و باید اعتراف کنم حتی به نظرم یه جاهایی زیادی شرح داده بود، تو هر ۶تاش وقتی به توضیحات جانبی میپرداخت، با خودم میگفتم: "برو یکی رو بکش و منو با ایده جدیدت شگفتزده کن!" فضاسازیهای داستانها رو دوست داشتم و همهشون ایده و جان مایهی خلاقانهای داشتند که برای من جدید و جذاب بود. نمیدونم باید بگم کاش من جای قاتلا بودم یا نویسنده کتاب :)))
سهتای دیگه هم ایدههای جذابی داشت اما نوع پرداخت به روایت بهنظرم میتونست هیجانانگیزتر باشه.
داستانی که دوست نداشتم: پرتگاه برخلاف ایده که متفاوت و دوستداشتی بود؛ هم پرداختش برام جذاب نبود، هم اینکه از نیمه داستان کاملا مشخص بود چهکسی قاتله و چه اتفاقی قراره بیفته...
۶ داستان کوتاه با خلق موقعیتهای خلاقانه و جذاب.. موضوع تمام داستانها مشترکه اما فضاسازیها و شرایط رخدادها متفاوت و منحصر به فردن. داستان کرم ابریشم، صندلی انسانی و اتاق قرمز رو خیلی دوست داشتم. بنظرم رانپو داستانپرداز خلاقیه اگر بتونه از تکرار بعضن جزئی تو داستانهاش جلوگیری کنه.
ظاهرا انگیزه قتلی وجود نداشت.وقتی ماجرای معشوقهاش را به من گفتی انگیزه قتل هم پیدا شد! بعد از آن هرگز نمیتوانستم به چشمهایش نگاه کنم و بازتابِ دختری زیبا را نبینم که تصور میکردم معشوقهاش باشد. گاهی حتی فکر میکردم میتوانم عطرش را روی تن شوهرم حس کنم. 📍شش داستان کوتاه معمایی،جنایی از #ادبیات_ژاپن! 📍مبهوت کننده.هوشمندانه.تحسین برانگیز 📍یک چیز جادویی در ادبیات ژاپن هست که اون رو تبدیل به شاهکار میکنه،به نظرم نبوغ ژاپنی ها حتی در ادبیاتشون هم کاملا مشهوده.من داستان جنایی زیاد خوندم،میتونم به جرات بگم کتابهای جنایی ادبیات ژاپن از لحاظ ایدهپردازی و ذهن خلاق نویسنده و نوآوری و پردازش داستان،بارها از رقبای خودشون بهترن! 📍چیزی که این کتاب رو برای من فوقالعاده جذاب کرد خلاقیت و هوش نویسنده بود.توجهش به جزئیات در عین کوتاه بودن قصه،جوری بود که انگار در یک فضای آشنا قدم میزنی. 📍ترجمه خوببود،ایرادی نداشت.کتاب خوشخوان بود و بخاطر کم حجم بودنش برای همه سلیقه ها مناسب و جذابه.اما اگر روحیه حساسی دارید شاید این سبک کتابها مناسبتون نباشه. 📍صادقانه عاشق این نویسنده شدم،ذهن مریض و خلاقشو دوس دارم و به شدت مشتاقم بقیه کتابهاشو بخونم،و حتما توصیه میکنم حداقل یکبار بهش فرصت بدید تا شیفتهتون بکنه.تنها دلیلی که نمره کامل نمیدم اینه که توقعم به شدت از این نویسنده بالا رفته وگرنه هیچ ایرادی نمیتونم از کتاب بگیرم. و باز هم کلاه از سر برمیدارم و میگم: #زنده_باد_ادبیات_ژاپن
کوتاه و خواندنی داستان ها طوری روان و جذاب نوشته شده که خواننده رو ترغیب به دنبال کردن داستان می کنه ایده داستان ها خیلی جالب بودن اما به نظرم بیشتر به جای اینکه جنایی معمایی باشه ترسناک بود و بعد تاریک انسانی رو نشون می داد
داستان اتاق قرمز رو بیشتر از همه دوست داشتم و داستان کرم ابریشم از همه کمتر پیشنهاد می کنم کتاب رو از داستانی غیر از کرم ابریشم شروع کنید
بین ۵ و ۴ دادن گیر کردم. باید بگم که کتاب متشکل از ۶ داستان کوتاه نیمه ترسناک بود. موقعیتهایی که آب و تاب و جزییات عجیبی نداشتن، اما آیا از لحاظ انسانی اذیتم میکردن؟ قطعا. واقعا شوک ریزی بهم وارد میکردن و حس سنگینی داشتم. داستانها همونقدر خوب بودن که میخواستم. اما چرا ستارههای کامل نه؟ چون هنوز بقیهی کتابهای رانپو رو نخوندهم. دلم میخواد انتظاراتم رو بالا نگه دارم و امیدوار باشم که بهتر از این هم ازش خواهمخوند.
کتاب معمولی بود. متوسط. هر چند ماجراها قرار بوده غیرمعمول و خشونتآمیز باشند و خواننده را در دلهره و هیجان غرق کنند. اما برای من این اتفاق نیفتاد. داستانها اغلب با یک ضربه آخر و غافلگیری نهچندان دلچسب تمام میشدند که این باعث میشد بیشتر به داستانهای عامهپسند نزدیک شوند.
از اونجایی که کُلاً داستان کوتاه کمتر میخونم نمیتونم خیلی تخصصی نظر بدم فقط به جرئت میتونم بگم واقعا لذت بردم، برخلاف چیزی که فکرشو میکردم:")
بنظرم داستانهای کرمابریشم، صندلی انسانی و اتاق قرمز ناب بودن و اینکه داستان دوقلوها به پای بقیه نمیرسید ولی ایدهاش جالب بود. و یهچیز زیبای دیگه هم که زمانِ خوندنِ این کتاب فهمیدم: چقدر فضای پلیسی و جناییای که بهش خوب پرداخته بشه و فضاسازی قویای داشته باشه، جذابه و خواننده رو به هیجان میاره و درگیر میکنه ولی در نقطهی مقابل با فضاسازی ضعیف فقط ایدهی داستان هدر میره.
پ.ن:قطعاً سراغِ بقیهی آثارِ ادوگاوا رانپو هم میرم و یه تشکر ویژه هم ازش دارم که تصورم رو از داستانهای کوتاه تغییر داد*-*
یه مجموعه داستان کوتاه معمایی پلیسی با تم خیلی متفاوت و خاص! داستان های بدیع و جذاب و جالبی داشت. بسی سرگرمکننده بود و بعضی داستانهاش عمیقا آدمی رو به فکر فرو میبرد که اگر چنین اتفاقاتی رخ بده چه میشه کرد؟ برای تنوع و رفع خستگی و سرگرمی و لذت و تایمهای مرده بسیار مناسب و عالی ست. توصیه میشه👌 ترجمه و ویراستاری خوبی هم داشت. اذیت نشدم و متن داستان هم روان و سلیس بود
پی رنگِ همه ی داستان های کوتاهِ این مجموعه، غافلگیری ست. جز داستانِ نخست که به گمان من فضاسازی اش می چربد به روایتش و البته سرآمد آن پنج تای دیگر است 1397/05/21
کتاب شامل ۶ داستان هست که به شدت با روح و روان آدم بازی میکند داستان ها نشان می دهند که افکار پلید تا چقدر می تونن مرتکب کار های کثیف و منزجر کننده شوند بعد خوندن داستان اول به شدتی ترسیده بودم و هنگ کرده بودم تا چند روز فقط داشتم فکر میکردم با اینکه کتاب ترجمه بود و به طبع سانسور داشت ولی اتفاقات و احساسات رو انتقال میداد
از مهم ترین موانع انسان برای رسیدن به آرزوها و خواسته های قلبی اش، هیجانات اوست که اگر آن هیجان را تجربه کند و با گشودگی آن را بپذیرد می تواند پیام نهفته در آن را در یابد. ولی از آنجا که بسیاری از هیجانات ناخوشایند مثل ترس، شرم، خشم، حسادت و... را بد میدانیم، بدون توجه کردن به آنها سعی میکنیم از راه حمله یا فرار از شرشان مثلا خلاص شویم و همین اجتناب از تجربه سبب افزایش رنج ما می شود و آن هیجان ناخوشایند را با شدت بیشتری تجربه خواهیم کرد.
کتاب اتاق قرمز مشتمل بر شش داستان کوتاه خواندنی است که در هر کدام یکی از شخصیت ها هیجان ناخوشایندی دارد و برای خلاصی از آن دست به اقدامی هولناک می زند غافل از اینکه نه تنها مشکلش حل نشده باقی می میاند بلکه شرایط اسفناک تر می شود.
اولین داستان این مجموعه " کرم ابریشم" نام داشت که از نظر من بهترینش بود و مرا شگفت زده کرد و ترغیب شدم کل کتاب را با اشتیاق بخوانم. توکیکو، زنی است که همسرش علاوه بر توانایی صحبت کردن ، دو دست و دو پای خود را در جنگ از دست داده و برای آنکه خلا عاطفی اش را برطرف کند وارد رابطه ی مخفیانه ی دیگری می شود . حال بیش از هرچیز، احساس شرم را تجربه میکند بخصوص زمانهایی که مورد تمجید و تحسین قرار می گیرد... داستان دوم : اجتناب از ترس و شرم. داستان سوم: اجتناب از شرم و ترس. داستان چهارم: اجتناب از ملال داستان پنجم: اجتناب از اضطراب داستان ششم: اجتناب از حسادت
کتاب از شش داستان کوتاه با نام های کرم ابریشم،صندلی انسانی،زندگی پنهان ،اتاق قرمز،پرتگاه و دوقلوها تشکیل شده،وجه اشتراک همه داستان قتل و احساس ناکامی و شکست در زندگی هست،وقتی شخصیت های داستان به احساس ملال ،دور بودن از اجتماع و حس زندانی بودن می رسن ،برای رهایی از این حس ها قتل رو انجام میدن ،توی همه داستان ها بحز داستان صندلی انسانی ما با مقوله قتل به طور مستقیم سروکار داریم ،در داستان صندلی انسانی فرد بخاطر احساس تحقیر و زشت بودن و اینکه هیچوقت رابطه ای نداشته،خودش رو مرده میدونه و میگه خب حالا که مردم بهتره در قالب هویتی دیگه به زندگی ادامه بدم و هویت یک صندلی رو میپذیره که بتونه پنهانی معشوق خودش رو بغل کنه ،در قالب یک صندلی. ادو گاوا رانپو بخاطر داستان های اسرار آمیز ،ترسناک ،معمایی و جنایی در ادبیات ژاپن معروفه و فکر میکنم توی این داستان ها هم به خوبی تونسته مخاطبش رو جذب کنه،مخصوصا داستان های اتاق قرمز و صندلی انسانی جنبه ترسناک بیشتر دیده میشه. چیزی که خیلی دوست دارم اون بدیع بودن موضوعات داستان ها هست و شکل عجیب و غریب و مریض گونه ای که داستان ها پیش می رن.اگه به ادبیات ژاپن علاقه داشته باشید حتما درک میکنید که چی میگم ،یک سری اتفاق ها فقط توی ادبیات ژاپن هست که میفته و بقیه جاها بار معنایی خودش رو از دست می ده حوادثی که واقعا گاهی آدم هنگ میکنه و داستان ها یکم مایه های اروتیک هم داشتند که خیلی جذاب ترش کرده بود. من همه داستان ها رو خیلی دوست داشتم اما از همه بیشتر داستان کرم ابریشم و اتاق قرمز مورد علاقم بود.
عکس هم تصویرسازی ای از داستان کرم ابریشم هست.
قسمت مورد علاقم از کتاب: به توصیۀ دوستان خیرخواه چندین بار خود را غرق در کارهایی کردم که می بایست به قول معروف مرا از رخوتم بیرون آورند، اما در نهایت مرا عمیق تر در آن فرو بردند به تدریج متوجه شدم که هر اقدام من به انزجاری زوال ناپذیر منجر می شود کارم به جایی رسید که در روز جز خوردن و خوابیدن و غرق شدن در افسردگی دایمی ام عملاً هیچ کار دیگری نمیکردم ناتوانی ام در دوست داشتن زندگی به ملالی هولناک تر از مرگ محکومم میکرد.
۶ تا داستان کوتاه: توضیحات حاوی اسپویل است. اولین داستان کرم ابریشم هست: اولین داستان راجع به زن و شوهری هست که مرده میره جنگ و وقتی بر میگرده دیگه دست و پا نداره . گوش هاش هم نمیشنوه دیگه.فقط میتونه ببینه ، حرف هم نمیتونه بزنه. ایده داستان من رو یاد فیلم lady chatterley 's lover می انداخت. اونم زن ، شوهرش میره جنگ و... بعد چی میشه حالا ، زن خسته میشه و یهو عصبامی میشه و چشمای شوهرشو درمیاره ولی وقتی زن پاشده رفته اعتراف کنه ، شوهرش فرار کرده و با مدادی در دهان نوشته می بخشمت. بعد میره دنبال شوهره و میبینه داره عین کرم ابریشم رو زمین راه میره... دومین داستان صندلی انسانی هست: یوشیکو ، زنی است که رمان مینویسد . یک روز نامه ای به دست او از طرف طرفدارانش می رسد . نامه از طرف مردی است که مبل می سازد و یک روز تصمیم میگیرد درون یک مبل چرمی زندگی کند (از همینجا معلوم شد تهش چی میشه) مرده میگه من تو مبل شما بودم و... حتی پایان رو هم میشد باز حدس زد .یعنی خیلی چیز عجیلی نبود. سومین داستان دو زندگی پنهان هست اینم داستان بدی نبود . چهارمین داستان اتاق قرمز هستش: مهمانی برای ۷ مرد در اتاق قرمز تدارک داده شده است. مجموعه افرادی که از یکنواختی زندگی رنج می برند. آقای ت قرار است از خودش بگوید که برای رهایی از این ملال مرتکب قتل شده است.این داستان رو دوست داشتم داستان پنجم هم ایده ای داشت همانند داستان چهارم. داستان ششم هم حاوی اعترافات مردی پیش کشیش است که همون صفحه اول معلوم شد تهش قراره چی بشه.
This entire review has been hidden because of spoilers.
بین ۴ و ۵ مردد بودم ولی بین من و کتاب، همیشه کتاب برندهاست.
از متن کتاب: آقایان، تا حالا از این زاویه به قتل نگاه کردهاید؟ این رخداد چیزهای زیادی را برایم آشکار ساخت. فهمیدم در دنیای خطرناکی زندگی میکنیم که هر یک از ما ممکن است روزی بدون دلیلی مشخص،عامدانه، با راهنماییِ شخصی مثل من به سوی دکتر نامناسب هدایت شود.
کتابهای مشابه: شکار و تاریکی - ادو گاوارانپو مارمولک سیاه- ادو گاوارانپو جنایات مرموز دکتر مرا - ادو گاوارانپو قتل اُتسویا - جونیچیرو تانیزاکی تاریکترین زندان - ایوان اولبراخت
نظر من: چرا و چقدر میتونه یه کتاب خوب باشه؟ لذت داستان کوتاه خوندن رو دوباره تجربه کردم. اول این رو بگم که اشتباه من رو تکرار نکنید: اول این کتاب رو بخونید و بعد کتاب "مارمولک سیاه"! توی اون کتاب، ماجرای یکی از داستانهای این کتاب بدون هیچ spoil alertای لو میره! کلا مارمولک سیاه رو هم نخوندید چیزی از دست نمیدید. دومین چیزی که میخوام بگم راجع به پلیسی-جنایی بودن آثار ادو گاوارانپوئه. اگر تصورتون از رمان پلیسی، آثار آگاتا کریستی با کارآگاههای باهوشیه که لحظه آخر متهمها رو دور میز جمع میکنن و انگشتشون رو میگیرن روی غیرمحتملترین فرد و با سه چهار تا نشونه و ذکاوت باعث میشن به قتل اعتراف کنه، این نویسنده ناامیدتون میکنه. در واقع توی کارهای ادو گاوارانپو هم شوک لحظه آخر (و حتی اول داستان) هست اما عطر و بوی آثار این نویسنده ژاپنی با آثاری مثل پوآرو فرق داره. مخصوصا داستانهای این کتاب که بیشتر ترسناک و مرموز بودن و توشون (مثل اغلب کارای ادو گاوارانپو) جنون و جنایت و امیال دیوانهوار وجود داشت. وقتی نویسنده از قتل میگه بیشتر چندشتون میشه و شوکه میشید از حجم مریضی و روانپریشی قاتل(انگار قاتلها توی داستاناش همگی لبخند دلقک IT رو دارن)تا اینکه اصلا بخواید بدونید کی قاتله کی نیست. تفاوت دیگهی آثار ادوگاوارانپو با آگاتاکریستی و... اینه که قاتل اکثراً از اول مشخصه و شما فقط منتظرید ببینید کی داستان به قسمت قتل میرسه! انگار نویسنده ما رو هم به بازی میگیره:))) داستان اول من رو یاد کتاب تاریکترین زندان انداخت. فکر کنم از نظر سیاهی و دلمردگی فضا(و چیزای دیگه که مشمول اسپویله) خیلی شبیه هم بودن.
معمولا داستان های کوتاه منو جذب نمیکنه ولی داستانای این کتاب به حدی جالب و کنجکاو کننده بود که کل کتابو تو دو روز خوندم داستان هاش تا حدی مریضن مخصوصا صندلی انسانی که خب با توجه به اینکه ادبیات ژاپن قابل انتظار در کل کتاب جالبی بود ترغیبم کرد از این نویسنده بخونم بازم
این هم از اولین کتاب از ادبیات ژاپن. گرچه در داستان ها خیلی فضای ژاپنی دیده نمیشه جز چند اسم و لباس مخصوص ژاپنی. اما خود متن به شدت گیرا بود و توصیفاتش هم فوقالعاده جذاب. اما یک دو جا تو داستان باگ های کوچیکی وجود داشت و اینکه تقریبا میشه بعد از خوندن داستان دوم و سوم به روند کلی داستانشهاش پی برد و حدسشون زد. شاید بعد ها رمان هایی هم از رانپو خوندم.شاید.
🤨اول از همه یکی به من بگه که چرااااا امتیاز این کتاب اینقدر کمه آخه چرااا ؟؟ من از ادبیات ژاپن چیز زیادی نمیدونم و فقط هم از موراکامی کتابِ ژاپنی خوندم ولی آقا این عجب چیزِ محشری بود 🤩منی که با داستان کوتاه حال نمیکنم، سراسر کتاب لذت بردم، لذذذذت بعد از تموم شدن هر داستان، برگ هامو از کفِ اتاق جمع می کردم و تو اون هیجان، ذهنِ خلاق نویسنده رو ستایش می کردم بیاین قبول کنیم که نوشتن داستان جنایی سخته! بدم سخته! چون پر از ریزکاری و پیچ و تابه 😎💙ولی این داداش مون رانپو چقدر خوب از پسش بر اومده بود داستانا اینجوری بودن که نویسنده اولِ داستان تو رو مشتاق میکرد که یه نفس بخونیش و یهو با یه حرکت سوپرایزت میکرد و تو درحالی که خیلی هیجان زده ای، میگی: «آهاااا پس داستان از این قراره😯» و یهو نویسنده بمب دوم رو پرتاب میکنه و تازه میفهمی که داستان ازون قرار نبوده، بلکه ازین قراره 😂😍 ل��نتی اینقدرم کتاب پر کششی بود که یه روزه خوندمش و دل تو دلم نیست برم سراغ کتابِ بعدیِ رانپو 😋
داستان ها محوريت خشم، خشونت، قتل، اعتراف به گناه و بي رحمي دارند. عاري از صحنه سازي هاي جنايت هاي كاراگاهي هستند و اين اصلا بد نيست؛ يعني شيوه متفاوتي است و بسيار جذاب است. به نظرم چهار داستان از شش داستان بسيار خواندني و تازه هستند.
مردی چهار دست و پا و توان حرکتش را در جنگ از دست داده و هیچ راه ارتباطی با همسرش به جز چشمها و البته لذات جسمانیاش ندارد؛ یک مبلساز که درون مبلی جاگیر شده به نشستن آدمها روی تنش علاقمند میشود؛ و مردی که هر روز در آینه صورت برادر دوقلویش را میبیند، برادری که به دست خودش کشته شده است.
وقتی راوی یک داستان به شما میگوید پشت میزش نشسته و نامههایش را میخواند بلافاصله میز را تصور میکنید و نامههای روی میز و البته شخصیتی که پشت میز نامه میخواند. یعنی فرض میکنید آنچه راوی میگوید حقیقت مطلق دارد آن اندازه که در ذهن خود گفتههایش را میبینید. باور به واقعیت در جهان داستانی یک پیشفرض بنیادین روایت است.
حالا وقتی که داستان به چرخش در ماجرا متکی باشد کار نویسنده بسیار حساس میشود: هم باید باور خواننده به وقایع داستان تا اینجا را به چالش بکشد، هم باید باور به واقعیت در ادامه داستان را حفظ کند. ریسک بالایی که ادوگاوا رانپو در تک تک داستانهای کتاب «اتاق قرمز» به خوبی از پسش برآمده است.
در هر داستان، با فضاسازی زنده و تاثیرگذارش، نویسنده به بهانه روایت یک داستان معمایی جنایی، دست روی ممنوعترین و سیاهترین زخمهای عمیق روان انسانی میگذارد و روی آنها ناخن میکشد. و جالب آنکه باز هم در آخر داستان لذت کشف راز داستان با بهت و تعمق ناشی از چالشهای بنیادی در خواننده همراه میشود.
اگه تا حالا ژانر جنایی نخوندید،یا قصد دارید شروع کنید یکی از انتخاب هاتون میتونه این کتاب باشه،خوب حالاچرا؟!!اصولا کتاب های سبک جنایی و معمایی طولانی هستند و تعداد صفحات زیادی رو به خودشون اختصاص میدن،با خوندن این کتاب با 6 داستان کوتاه مواجه میشید که با ظرافت و ایجاز خاص خودش داستان رو پیش میبره،دیگه این نگرانی رو ندارید که معما برای شمامثلا توی صفحه 300 فاش بشه و وقت و انرژی زیادی ازتون بگیره،وقتی که میتونستین روی کتاب های مشکل تر بزارید. نویسنده کتاب،ادوگاوا رانپو،بنیان گذار ادبیات پلیسی در ژاپن است. فضای داستان ها معمایی_فانتزی اند و شما میدونین قراره سورپرایز شید اما بازم سورپرایز میشید!!! در تمام داستان ها به جنایت هایی اشاره میشه،که از ذهن یک بیمار نشات گرفته و توسط قانون قابل پیگیری نیست.در واقع جرم هایی که وجدان انسانی رو درگیرِخودمیکنند. راوی داستان هاکه اغلب قاتلان هستند که در مرز باریک عقل و جنون گام برمیدارند.مضامین اشاره شده در کتاب:ترس،خشونت،نفرت،حسادت،شهوت و....،در واقع غرایز قدرتمندی که گاه فاجعه به بار می آورند.
گمان میکنم فقط کسی که درون مبلی خزیده باشد تا پنهانی به زن محبوبش نزدیک شود ، میتواند بفهمد که چه سرمستی و چه هیجان نیرومندی بر جانم چنگ انداخته بود . دوست داشتن از ورای چرم یک مبل ؟ بله ؛ آن هم عشقی دیوانه وار ، محکوم در تاریکی و محدود به حواس شنوایی ، بویایی و لامسه ...
داستان صندلی انسانی برای من ، از بین این شش داستان جذابیت بیشتری داشت و نبوغ نویسنده رو میرسوند .