What do you think?
Rate this book
260 pages, Paperback
First published January 1, 2000
در مدح ابن شرف برخایی بارها گفته ایم که فقط او می توانسته است تصور کند که ستارگان سپیده دم به آرامی از آسمان می افتند، همانطور که برگها از درختها می افتند؛ چیزی که اگر درست بود، نشان می داد که این تصویر هیچ ارزشی ندارد. تصویری که تنها یک نفر بتواند درک کند چیزی است که هیچ کس را تکان نمی دهد. بی نهایت چیز در دنیا هست؛ هر کدام را می توان به بقیه تشبیه کرد. تشبیه ستارگانبه برگها کمتر از تشبیه آنها به ماهی یا به پرنده دلبخواهی نیست. در عوض هیچکس نیست که لااقل یک بار تصدیق نکرده باشد که سرنوشت، مقتدر و احمق است و در عین حال معصوم و غیر انسانی است. شعر زُهیر به این اعتقاد بر می گردد که یم تواند گذرا یا دائمی باشد، ولی هیچکس آن را از سر باز نمی کند. چیزی که در آن شعر گفته شده است بهتر از او نمی توان گفت. دیگر اینکه ( و این شاید اساسی ترین قسمت تفکراتم باشد) زمان که کاخها را ویران می کند اشعا را غنی می سازد. شعر زُهیر وقتی که در عربستان سروده شد، به منظور مقایسۀ دو تصویر بود: تصویر شتر پیر و تصویر سرنوشت. وقتی که امروز تکرار شود خاطرۀ زهیر را زنده می کند. و احساس ما را با احساس شاعر مرده در هم می آمیزد...زمان برای محتوای اشعار دلایلی می تراشد و می دانم که، مانند موسیقی، همۀ آنها برای انسانهاست.» (جستجوی ابن رشد- ص 81)