سیــــــاوش > سیــــــاوش's Quotes

Showing 1-30 of 143
« previous 1 3 4 5
sort by

  • #1
    Nader Ebrahimi
    “قرن هاست که ما ملت فردا هستیم. در زندگی غم انگیزمان، امروز نداریم و همه چیزمان شده: ان شاء الله درست خواهد شد، برادر!”
    نادر ابراهیمی, بر جاده‌های آبی سرخ، کتاب‌های اول، دوم و سوم

  • #4
    George Orwell
    “If you want to keep a secret, you must also hide it from yourself.”
    George Orwell, 1984

  • #5
    Richard Brautigan
    “تو هم به من فکر می‌کنی
    آن‌قدر
    که من به تو؟”
    ریچارد براتیگان

  • #6
    Abbas Maroufi
    “در آغوش من خفته‌ای

    می‌بینم که خفته‌ای
    خدا می‌آید و می‌گوید:
    داری چکار می‌کنی؟
    بهش می‌خندم و می‌گویم:
    دیدی باز نفهمیدی که ما دو نفریم؟

    به نگاهت راضی‌ام
    به صدات
    به بودنت
    آنقدر راضی‌ام
    که تکه‌های خوشبختی‌ام را
    پیدا می‌کنم؛
    یک سنجاق سر
    یک دگمه
    یک آینه
    یک پنجره
    و یک مرد
    که در آغوش تو
    خواب تو را می‌بیند...”
    عباس معروفی

  • #7
    سیدمهدی شجاعی
    “مردم همه گوسفندند و ما چوپان:
    حواستان باشد!بزرگترین اشتباه در حکومت بها دادن به مردم یاارزش قائل شدن به مردم است.شما مطمئن باشیدکه اگر برای مردم ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید نمی توانید بر آنها حکومت کنید.
    بهای مردم را شمامعین می کنید نه خودشان.اگر شما بر مردم قیمت نگذارید,آنها قیمتی بر خودشان می گذارند که هیچ جور نمی توانید بخریدوتازه اینکه من گفتم بالاترین قیمت است قیمت آدمهای اندیشمند و چاق و چله.قیمت بقیه مردم حداکثر در حدپشکل گوسفند است نه بیشتر.
    نتیجه اینکه:
    مردم را هر جور بار بیاوریدبار می آینداگر به آنها احترام بگذاریدفکر می کنند شما موظفید به آنها احترام بگذارید اگر به آنها توضیح دهیدگمان می کنند شما موظف به توضیح دادنید
    در حالیکه همه بارها این جمله را از دهان خود من شنیده اینکه:
    ما در مقابل هیچ کس ملزم به پاسخگویی یا توضیح دادن چی ؟
    -نیستیم
    اگر شما این اصل گوسفند بودن مردم رادرست بفهمید بقیه شیوه هاو سیاست ها و روش های حکومت داری مرا به خوبی درک می کنید و الا نمی کنیدو اگر نکنید همینطور گوساله می مانید و هیچ وقت گاو نمیشوید.”
    سید مهدی شجاعی, دموکراسی یا دموقراضه

  • #8
    Albert Camus
    “Don’t walk in front of me… I may not follow
    Don’t walk behind me… I may not lead
    Walk beside me… just be my friend”
    Albert Camus

  • #9
    Abbas Maroufi
    “ما نسل بدبختی هستيم ,دست مان به مقصر اصلی نمی رسد ،
    از همديگر انتقام می گيريم !”
    عباس معروفی, تماماً مخصوص

  • #10
    عباس صفاری
    “دنيا كوچكتر از آن است
    كه گم شده اي را در آن يافته باشي
    هيچ كس اينجا گم نمي شود
    آدمها به همان خونسردي كه آمده اند
    چمدانشان را مي بندند
    و ناپديد مي شوند
    يكي در مه
    يكي در غبار
    يكي در باران
    يكي در باد
    و بي رحم ترينشان در برف
    آنچه به جا مي ماند
    رد پايي است
    و خاطره اي كه هر از گاه
    پس مي زند مثل نسيم سحر
    پرده هاي اتاقت را”
    عباس صفاری / Abas Safari, کبریت خیس

  • #11
    محمود دولت‌آبادی
    “عجیب ترین خوی آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد به کرات هم. هر آدمی، دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود به سر می برد، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود آدمی نسبت به خودش نیست.”
    محمود دولت آبادی / Mahmoud Dolat Abadi, سُلوک

  • #12
    Dalai Lama XIV
    “If you think you are too small to make a difference, try sleeping with a mosquito.”
    Dalai Lama XIV

  • #13
    “این نامه را در قطار بخوان.

    باز کردی اگر چمدانت را
    دنبال خاطره هایی نگرد که هرگز نمی خواستی از تو جدا شوند.
    آن ها را من برداشتم تا سنگین نشود بارتو
    و جا باشد برای خاطرات جدیدت.

    برای من
    این چمدان کوچک و این راه دراز هم می تواند
    بهانه فردا شود.”
    آ.کلوناریس - ترجمه ي احمد پوري

  • #14
    “در تمام میهمانی‌ها
    آویز گردن من
    کلید خانه‌ی توست

    حالا بگذریم
    مرا جرأت آمدن نیست و
    تو را
    جرأت عوض کردن قفل”
    سارا محمدی اردهالی / Sara Mohamadi Ardehali, روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود

  • #15
    رضا قاسمی
    “می گویند فراموشی دفاع طبیعی ِ بدن است در برابر رنج . دردی که نوزاد هنگام عبور از آن دریچه‌ی تنگ ، متحمل می‌شود چنان شدید است که کودک ترجیح می‌دهد رنج زاده شده را برای همیشه از یاد ببرد ...”
    رضا قاسمی / Reza Ghasemi, همنوایی شبانه ارکستر چوبها

  • #16
    محمدرضا شفیعی کدکنی
    “طفلی به نام شادی، دیریست گم شده ست/ با چشم های روشن براق/ با گیسویی بلند به بالای آرزو/ هر کس ازو نشانی دارد ما را کند خبر/ این هم نشان ما :/ یک سو خلیج فارس / سوی دگر خزر”
    محمد رضا شفیعی کدکنی

  • #17
    Abbas Maroufi
    “تجربه ي من از جنگ جوري شده كه با نگاه كردن به فضا مي فهمم جنگ چقدر به عمق فاجعه رسيده.
    -چجوري؟
    با صداي زنگداري گفت:در هر جنگي بايد به چروك پيشاني زنها نگاه كرد يا به درهم شكستگي پل ها...
    و من داشتم فكر ميكردم هر كسي از جنگ يك چيزش را مي بيند.به نظر من در هر جنگي بايد به دو چيز نگاه كرد يكي به كفش مردم و ديگر به دندان بچه ها.”
    عباس معروفی, تماماً مخصوص

  • #18
    محمود دولت‌آبادی
    “انسان چگونه حسی ست ، من چگونه حسی هستم وقتی خودم را ،بارانی ام را ، شال گردنم را و چمدانم را با خود حمل می کنم از جایی که نمی شناسم به جایی که فقط یک احتمال هست برایِ آسودن؟ من چگونه حسی هستم ووقتی ذهنم شاخه ،شاخه،شاخه است که من در هر شاخه اش اسیر و اسیر و اسیرم به جستجویِ نیافتن و نبودِ آنچه در جستجویش هستم”
    محمود دولت آبادی / Mahmoud Dolat Abadi, سُلوک

  • #19
    Mahatma Gandhi
    “Be the change that you wish to see in the world.”
    Mahatma Gandhi

  • #20
    Friedrich Nietzsche
    “آن زمان که خوش‌ترین مزه‌ها را داری مگذار تو را تمام بخورند. آنان که می‌خواهند دیرزمانی در دل‌ها جای داشته باشند این را می‌دانند”
    Friedrich Nietzsche, Thus Spoke Zarathustra

  • #21
    Woody Allen
    “I don't know the question, but sex is definitely the answer.”
    Woody Allen

  • #22
    بهاره ارشدریاحی
    “_ وقتی به چیزی با تمام وجودت اعتقاد داری دیگر احتیاجی نمی‌بینی دلیل بتراشی. فکر می‌کنی یک حرکت، یک جمله – با توجه به ایمانی که پشتش هست – برای اقناع طرف کافی است. اما وقتی به حرفی اعتقاد نداشته باشی آن وقت است که صغری و کبری می‌چینی، دست و پا می‌زنی تا شواهد پیدا کنی و حتی خونسرد باشی – بی‌طرف بمانی – و یک دفعه آخرش می‌فهمی – وحشتزده می‌فهمی – طرف که نه، خودت خودت را قانع کرده‌ای، حتی ایمان آورده‌ای. آن وقت است که باز ادامه می‌دهی. خوشحال می‌شوی از کشف تازه‌ات، از مسیری که باز کرده‌ای و قبلاً بسته بوده..
    داستان (هر دو روی یک سکه) از مجموعه‌ی (نمازخانه‌ی کوچک من) – هوشنگ گلشیری”
    بهاره ارشدریاحی

  • #23
    Bertrand Russell
    “هنگام مطالعه‌ی نظریات هر فیلسوفی٬ طرز برخورد درست نه ارادت است و نه تحقیر؛ بلکه باید در آغاز امر نسبت به وی نوعی همدلی فرضی در خود پدید آوریم تا ممکن شود که بدانیم اگر به نظریات او باور داشته باشیم چه حالی خواهیم داشت؛ و فقط در این هنگام است که باید طرز برخورد انتقادی را در خود زنده کنیم. و این طرز برخورد نیز باید تا آنجا که ممکن است مانند حالت فکری شخصی باشد که می‌خواهد عقایدی را که تاکنون بدان‌ها باور داشته٬ رها کند. در این جریان٬ در مرحله‌ی اول حس تحقیر و در مرحله‌ی دوم ارادت مانع کار می‌شود. دو چیز را باید به یاد داشت: یکی این‌که هرکس نظریاتش به مطالعه بیارزد٬ لابد از فهم و هوش بهره‌ای داشته است. دیگر این‌که به هیچ وجه احتمال نمی‌رود آن‌کس در موضوعی٬ هرچه باشد٬ به حقیقت کامل و نهایی رسیده باشد. هنگامی که شخص هوشمندی نظری اظهار می‌کند که در نظر ما آشکارا سخیف می‌نماید٬ نباید بکوشیم تا ثابت کنیم آن نظر به نحوی درست است؛ بلکه باید بکوشیم تا دریابیم که آن نظر چگونه درست می‌نماید. این طرز به کار بردن تخیل تاریخی و روانی فورا دامنه‌ی اندیشه‌ی ما را گسترش می‌دهد و به ما کمک می‌کند تا دریابیم در عصری که دارای طرز تفکر دیگری است چگونه بسیاری از عقاید گرامی ما احمقانه می‌نماید.”
    Bertrand Russell, A History of Western Philosophy

  • #24
    Paul Auster
    “Reading was my escape and my comfort, my consolation, my stimulant of choice: reading for the pure pleasure of it, for the beautiful stillness that surrounds you when you hear an author's words reverberating in your head.”
    Paul Auster, The Brooklyn Follies

  • #25
    E.E. Cummings
    “I carry your heart with me (I carry it in my heart)I am never without it (anywhere
    I go you go,my dear; and whatever is done by only me is your doing,my darling)
    I fear no fate (for you are my fate,my sweet)I want no world (for beautiful you are my world,my true)
    and it's you are whatever a moon has always meant and whatever a sun will always sing is you

    here is the deepest secret nobody knows
    (here is the root of the root and the bud of the bud and the sky of the sky of a tree called life; which grows
    higher than the soul can hope or mind can hide)
    and this is the wonder that's keeping the stars apart

    I carry your heart (I carry it in my heart)”
    E.E. Cummings

  • #26
    Elizabeth Bishop
    “The art of losing isn't hard to master;
    so many things seem filled with the intent
    to be lost that their loss is no disaster.

    Lose something every day. Accept the fluster
    of lost door keys, the hour badly spent.
    The art of losing isn't hard to master.

    Then practice losing farther, losing faster:
    places, and names, and where it was you meant
    to travel. None of these will bring disaster.

    I lost my mother's watch. And look! my last, or
    next-to-last, of three loved houses went.
    The art of losing isn't hard to master.

    I lost two cities, lovely ones. And, vaster,
    some realms I owned, two rivers, a continent.
    I miss them, but it wasn't a disaster.

    ---Even losing you (the joking voice, a gesture
    I love) I shan't have lied. It's evident
    the art of losing's not too hard to master
    though it may look like (Write it!) like disaster.”
    Elizabeth Bishop, One Art

  • #27
    “بعضی ترانه‌ها را
    می توان
    بارها و بارها
    گوش داد

    بعضی انسان‌ها را
    می‌توان
    بارها و بارها
    دوست داشت ..”
    ایلهان برک

  • #28
    L. Frank Baum
    “Never give up... No one knows what's going to happen next.”
    L. Frank Baum

  • #29
    Heinrich Böll
    “مردمي هم هستند كه در انتظار هيچ به سر مي‌برند.”
    هاینریش بل

  • #30
    Sadegh Hedayat
    “هرچه قضاوت آنها درباره من سخت بوده ‌باشد نمی‌دانند که من پیشتر خودم را سخت‌تر قضاوت کرده‌ام”
    صادق هدایت, زنده به‌گور

  • #31
    Sadegh Hedayat
    “در همین جهان است که دست کم می توانی امیدوار باشی که روزی کلک خودت را بکنی، امیدی که در آن جهان نمی تواند وجود داشته باشد.”
    صادق هدایت / Sadegh Hedayat

  • #32
    “آدم‌ها می‌آیند
    زندگی می‌کنند
    می‌میرند
    و می‌روند
    اما
    فاجعه‌ی زندگی تو
    آن هنگام آغاز می‌شود
    که آدمی می‌ميرد
    اما
    نمی‌رود
    می‌ماند
    و نبودنش در بودن تو
    چنان ته ‌نشین می‌شود
    که تو می‌میری در حالی که زنده­‌ای
    و او زنده می‌شود در حالی که مرده است

    از مزار که بازگشتی
    قبرستان را به خانه نیاور”
    آزاده طاهايي / Azadeh Tahaei



Rss
« previous 1 3 4 5