انجمن شعر discussion

21 views
شعر و شاعر > ترجمه - شکسپیر/مهیار

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Mahyar (last edited Sep 25, 2012 06:37AM) (new)

Mahyar Mohammadi | 379 comments جهان سراسر صحنه ای ست
و همه مردان و زنان بازیگر اند
که یکایک خاصّه گذرگاه شان را دارند
هر کس در عمرِ خویش نقشِ بسیار گیرد،‏
که هر نقش، هفت صحنه است

در آغاز
آن طفل که در آغوشِ تیماردار
ناله می کند.‏

سپس کودکی شکوه کنان،‏
با کوله اش و درخشان صورتِ سحرگاهی
که چون لیسَکی، بی میل به مدرسه می خزد

در پسِ آن
عاشق،‏
که چون تنور آه می کشد،‏
سرودِ آن مشقّت را که از ابروی یار برده است

و سرباز
انباشته از سوگند های جوراجور و ریشی چونان پلنگی مهیب
حسودِ سرافرازی و چابک و تیز در نبرد
که افتخاری حباب گونه می جوید، حتّی در دهانه ی آتشبار

و دیگر دادرس
با شکمِ گردِ بزرگی که با گوشتِ رشوه پروار است
و چشمانِ بی رحم و ریشی منظّم و صاف
پر از کنایات و امثالِ جدید
و او چنین بازیگری ست.‏

شش ام به احمق دلقکِ لاغرِ گیوه پایی می گردد
با عینکی به چشم و کیسه ای بر کمر
تن پوشِ نونوارِ جوانی اش، چونان جهانی که بر تنِ آب رفته اش پهناور شده می ماند
و صدای کلفتِ مردانه اش، به ناله ای کودکانه از سوت و جیغ می گرود

در آخِرینِ صحنه ها امّا
دگر کودکی ست و بی اهمّیّتی ناچیز
بی دندان، بی چشم، بی ذایقه، بی هیچ


شکسپیر، هر طور دوست داری، مهیار محمّدی


back to top