فلسفه discussion
اولین وبزرگترین سوالهای فلسفی تان چه بوده است؟

هنوز که هنوز این من،بهترین دوسته منه!...


dar javabe soalam tanha javabi ke rom tasir gozasht in jomle bod ke migoft"chon khodavand kamale motlaghe va agar in afarinesh ro anjam nemidad naghes mishod..."
ama javabe kameltaramo toye ketab andisheye daneshgah didam.

yadame in soal sale 3rahnamaei be zehnam resid va sale avale dabirestaan hanooz bahash dargir boodam!!harchi bishtar fekr mikardam gij tar mishodam va az moalem haam ke miporsidam aghlab behem migoftan ke behesh fekr nakonam!!in tafakorat oonghadr too zehnam tasir gozashte bood ke gaahi oghat bedoone tavajoh be makano zaman gerye mikardam!!bad az ye moddat aroom tar shodam vali hich vaght pasokh peydaa nakardam!!

پلک نمیزدم و نفس نمیکشیدم که یه وقت نکته ای از دستم در نره و از پرواز محروم بشم!
تا بالاخره بابا سموره گفت:((اخه اون موش نبود,خفاش بود و حالا که بزرگتر شد میتونست پرواز کنه!!!!!!
انگار دنیا رو سرم خراب شد!!!خیلی خیلی خیلی دلم شکست!!ولی هنوزم نا امید از پرواز نیستم;)

آره عالی
چرایی برای زیستن
و البته برای عکسش هم"
متاسفانه برای عکسش خیلی دلیل هست.مثلا اینکه این همه بدی تو دنیا وجود داره.مثلا اینکه معمولا همه چیز بر عکس اون چیزی اتفاق می افته که توقعشو داری و دوست داری

کی خواهم شد را سالها پیش برای من پیش آمده؟
باید اقرار کنم بدنبال مرشد و استاد هم رفته ام
الان خیلی خوب می دانم کی هستم
اما راه درازی در پیش دارم برای آنچه می خواهم که باشم
برای من این جالب است که خیلی از آدمها در برابر این پرسش و اندیشیدن به اینگونه سوالها احساس پوچی و یاس می کنند
من آدم پوچی بودم که از وقتی جواب این سوالات را یافته ام کشتی بی هدفی وسط دریا نیستم حتی اگر بعنوان زن،گاهی خیلی واقعیت ها دردناک بوده
بعضی حقایق
به نظر من حتی آن پسر که ناتوانی جسمی داشت یک نقاشی از خداست مگر همیشه نقاشی ها از زیبایی هاست؟
به نظر ما و درک ما ،وجود او جای سوال داره؟درحالیکه شاید نداره.
دنیا سرشار از نظریه است
کی نظریه اش غالب بر دیگریست؟
پس،بیشتر سوالات فلسفی ما جوابش بی جوابیست

اما این رمز و رازهای یست که بیشتر از ادراک ما آدمهاست
اگر اینطور بود
لااقل چند نظریه مانند هم بود
ولی این سوالات هستند که بیشتر شبیه هم هستند
نه اینکه یک سوال فلسفی بی جوابه
نه
ولی کی می تونه اثبات کنه نظریه اش کامله؟
و این نشونه اینه که
شاید البته (نظریه منه این)
خدا عالمتره


متاسفانه برای عکسش خیلی دلیل هست.مثلا اینکه این همه بدی تو دنیا وجود داره.مثلا این..."
نه به نظرم به این سادگی ها نیست
تا حالا بحث دو نفر رو دیدن که یکی اعتقاد به زیبایی دنیا داره و..."
خب ... اول سلام عرض کنم خدمت همه . من عضو جدید اینجا هستم .
زینب جان من معتقدم باید بین استدلال و دلیل تراشی فرق قائل شد . یک چیز دیگه هم هست که شیوه ی زندگی ما دقیقا نحوه ی بینشمون و نتیجتا نحوه ی مرگمون رو تعیین می کنه . نیازی به دلایل ماورائی نیست تا این رو قبول کنیم همین که من تمام عمرم رو با آدمای خاصی سر کنم و رفتارای خاصی داشته باشم مطمئنا بر نگرشم به دنیا موثره .خصوصا که اکثریت انسان ها بیشتر از استدلال دنبال دلیل تراشی هستند و اصلا کار ذهن همین است

خیلی بچه(طفل) بودم؛ فکر می کردم یک موش کوچولو هستم... نمیدونستم چی هستم....
2.
قضایای خلقت انسان(خودم)؛ سقوط انسان؛ چرایی بودن؛ خدا
3.
سرنوشت

متاسفانه برای عکسش خیلی دلیل هست.مثلا اینکه این همه بدی تو دنیا وجود داره.مثلا این..."
نه به نظرم به این سادگی ها نیست
تا حالا بحث دو نفر رو دیدن که یکی اعتقاد به زیب..."
Wanna wrote: "Zainab wrote: "Sara wrote: "
متاسفانه برای عکسش خیلی دلیل هست.مثلا اینکه این همه بدی تو دنیا وجود داره.مثلا این..."
نه به نظرم به این سادگی ها نیست
تا حالا بحث دو نفر رو دیدن که یکی اعتقاد به زیب..."
جان من فکر می کنم که بر عکسه و نحوه ی بینشمونwanna
شیوه ی زندگیمونو تعیین می کنه.در نهایت ما اون چیزی هستیم که فکر می کنیم.و من منظورتون رو از رفتارهای خاص و آدمای خاص متوجه نمی شم.آیا این می تونه دلیلی باشه بر اینکه زندگی ارزش زیستن رو داره یا بر چرایی زندگی؟

متاسفانه برای عکسش خیلی دلیل هست.مثلا اینکه این همه بدی تو دنیا وجود داره.مثلا این..."
نه به نظرم به این سادگی ها نیست
تا حالا بحث دو نفر رو دیدن ک..."
خانوم سارا من میگم نحوه ی زندگی باعث شکل گیری بینشمون میشه و شما میگید که بینش بر چگونه زیستن موثره . اجازه بدید اینا رو با هم ترکیب کنم و یه سنتز بدم که :
"چگونه زیستن" و "چگونه دیدن" رابطه ی متقابلی دارند یعنی تغییر یکی می تواند بر دیگری اثر بگذارد
ضمنا منظورم از بودن با آدمای خاص و داشتن رفتارای خاص همون بود که این گونه زیستن به دنبالش تغییر عقایدمون رو داره . بحثم چگونگی بود نه چرایی زندگی
ممنون
------
راستی من زمانی که به عرفان علاقه داشتم درباره ی اینکه کی بود چی بود کجا بود دوست داشتم بدونم اما الان که یه مقدار وارد زندگی شدم و فقر مردمان رو دیدم بیشتر به کارکرد های عملی فلسفه می اندیشم هر چند که غافل از بعد نظری نیستم




bad tu khoshhal mishi ke ee bagheye ham in soalo dashtan.
yeki az soalat mohem man dar mured jabr o ekhtiyar bud albate har az chnd gahi dobare ehsas mikunam ke niyaz be virayesh javab ham daram
ye soal mohem dige dar mured emkanat ma adamast
inke chera in morafahe shade saleme doresh shuloghe va .... vali inyeki refah nadare salem nist to badbakhti kamel zendegi miune. chera?
midunam khubi va bai mafahime nesbi hastan va inke hich chiz daghighan hamun chizi nist ke be nazar mirese ama ba tavajoh be eteghadam be edalat bihamtay khoda nemifahmam chera?
nemidunam ke in nabarabarihaee ke mibinam ro kojaye edalat khoda maana konam.


اما سوالی که تونوجوونی خیلی ذهنمو به خودش مشغول کرده بود:جبر و اختیار بود
یادمه دوم دبیرستان بودم و با معلم دینیم کلی سر این موضوع بحث کردیم من هرچی میگفتم اون یه چی میگفت که جوابم نبودآخرش نه گذاشتم نه برداشتم گفتم"اصلا ما مجبوریم که مختار باشیم"واینگونه بود که کم آوردو به من گفت برات متاسفم
وازون موقع بود که گفتم بیخیال جبر و اختیار....


اگر قراره انسان خوب باشه خدا در این خوب بودن چه تاثیری میتونه داشته باشه؟
ایا با انکار خدا میتوان خوب بود؟
انسانها از ابتدای تاریخ تا بحال تا چه اندازه به دستورات خدایی عمل کرده اند؟

یکی از اولین سوالاتی که برام مطرح شد این بود که آیا این زندگی حقیقت داره یا همش یه رویاست.
مهمترین سوال زندگیم هم مثل خیلی ها مسئله بودن بوده. چرا باید بود و اساسا چرایی زندگی و بعد هم چگونگیش


این سوال همیشه واسه من هم مطرح بودهو گاهی فکر کردم شاید من زیادی غیرطبیعیم یا به قول بعضیا زیادی زندگی رو جدی میگیرم !!

Jean-Paul Sartre

اما بحث سوالای ما نیست
الان در جهانی نیستیم که سوال مطرح کنیم
سوالات خود به خود در اطراف ما میچرخن
همه جا پره از سوال
خیلی چیزا هستن که عقل خودآگاه ما قادر به درکشون نیست
بهتره به ناخودآگاهمون تکیه کنیم نمیتونه جوابو به زبون بیاره اما درک میکنه

تمام مزایای مادی جهان,سایه ی وجود من و شماست.من و شما هستیم که این را زیبایش کرده ایم.تابلوی رامبراند را جلوی شتر بگذارید,چه می کند؟اگر گرسنه باشد فکر میکند خوردنی است و آن را می خورد...زنبور عسل با لبخند ژوکوند چه خواهد کرد؟این لبخند ژوکوند برای من و شما زیباست,زیرا مغز ما و محتویات مغز ما اقتضا میکند که از این نقاشی لذت ببریم.علم,مقام,پیروزی و ...هم اینگونه است.حالا که این طور است و این ها ساخته ی من و شماست,پس سایه ی من و شماست.سایه ی من و شما نمیتواند هدف زندگی باشد.(همانطور که هیچ کس از بودن در مجلسی هدفش ساختن سایه اش زیر نور چراغ در آن مجلس نیست)

اولین سوال خودم یادم نیست

اولین سوال خودم یادم نیست"
دکتر شریعتی به جواب سوالش نرسیده بود؟
چون سوال منم هست
و شاید بعد از خواندن کتاب ایشان به این سوال رسیده بودم که یادم نیست

اولین سوال خودم یادم نیست"
دکتر شریعتی به جواب سوالش نرسیده بود؟
چون سوال منم ..."
فکر کنم اینجور سوالها جوابشون توی هیچ جا نوشته نشده ما فقط اون برداشتی که برای خودمون نتیجه بخش هست به خاطر میسپاریم ...منظورم از نتیجه بخش همون دلخواه هست چیزی که باورش داریم
Elham wrote: "اولین سوال فلسفی من زمانی بود که آخرین کتاب عرفانی (وحدت عارفانه؛ مسیحا برزگر) رو تو زندگیم می خوندم. از خودم پرسیدم آیا خدا یه توهم ساخته ذهن خودم نیست؟"
کتابهای زیادی هست که تو این زمینه نوشته شده... من خیلی به این موضوع فکر کردم دربارش با دوستام حرف زدم و به کلی نتیجه رسیدیم که این موضوع رو ثابت کنیم حیف توی نوشتار نمیشه آوردشون.. موضوع خیلی مفصله
کتابهای زیادی هست که تو این زمینه نوشته شده... من خیلی به این موضوع فکر کردم دربارش با دوستام حرف زدم و به کلی نتیجه رسیدیم که این موضوع رو ثابت کنیم حیف توی نوشتار نمیشه آوردشون.. موضوع خیلی مفصله


manshae ghodrat chist?