Identify And Oppression Quotes

Quotes tagged as "identify-and-oppression" Showing 1-6 of 6
Elsa Morante
“روی بستر اندکی جا به جا شد و یک نفس ادامه داد:(( تو و برادرت آنقدر با هم فرق دارید که آدم شماها را برادر نمی شناسد. اما از یک نظر به هم رفته اید و آن هم نشاط و خونگرمی است. نشاط او از شور زندگانی است، نشاط تو از سرزندگی است تو بانشاط ترین موجود دنیا هستی، این را از همان روز اول که تو را دیدم فهمیدم آنجا در اتاق بزرگ... من همیشه می کوشیدم به تو فکر کنم چون دلم برایت می سوخت! و از همان هنگام باور کن، همیشه به یاد تو هستم...))”
Elsa Morante, History

Elsa Morante
“((من همواره دلباخته ش شادکامی بوده ام. وقتی بچه بودم، بعضی روزها چنان لبریز می شدم که بی اختیار بازوان را از هم می گشودم و پا به دویدن می گذاشتم و دلم می خواست نعره بزنم، بس است: بس است! بس است! نمی توانم این همه شادی را برای خودم نگاه دارم. باید آن را با دیگری قسمت کنم!))”
Elsa Morante, History

Elsa Morante
“به همرزمان
رفقا، انقلاب را برای رساله ها ننوشته اند
برای فلاسفه که برده ها بساط سورچرانی شان را تدارک می بینند
یا پروفسورهایی که جان کندن های دیگران را
سر میز مذاکرات وجه المصالحه قرار می دهند.
انقلاب کبیر را باد هوا به ما می آموزد
که خود را به همه ارزانی می دارد و نفس همه را تازه می سازد.
دریا آواز خون بی دریغ ما را سر می دهد
که در هر قطره ی خود خورشیدی پنهان دارد!
از این رو هر نی نی چشم انسانی بازتاب تمام نور است.
همرزمان، آدمیان کره ی ارض!
واژه ی انقلاب را با هم بخوانیم
در چشمان من- تو- او که همه به یمن نور اندیشه و ستاره ها پذیرفته اند در این واژه نوشته است:
انسان: آگاه و آزاد...!”
Elsa Morante, History

Patrik Ouředník
“یکی از مایوس کننده ترین مسائل در قرن بیستم این بود که معلوم شد تحصیل اجباری و پیشرفت تکنولوژیکی و پیشرفت دانش و فرهنگ به هیچ روی منجر به بهتر شدن آدم ها یا محتاط تر و مهربان ترشدنشان آن گونه که در قرن نوزدهم سخت بدان باور داشتند، نمی شود، و عده ی کثیری از قاتل ها و آدمکش ها و عاملان کشتارهای دسته جمعی اتفاقا عاشق هنر هستند و به اپرا گوش می دهند و به نمایشگاه ها می روند و شعر می سرایند و علوم انسانی و طب می خوانند.”
Patrik Ouředník, Europeana: A Brief History of the Twentieth Century

Gavino Ledda
“اگر تنت سالم و نیرومند باشد و به سن قانونی رسیده باشی، هیچ چیز نمی تواند جلوت را بگیرد. ماندنت به معنی این است که به زندگی گیاهی ادامه بدهی، با زحمت و مشقت، مثل علف یا درختی که بازیگوشی باد دانه اش را در زمین نامناسبی کاشته و آن را به زندگی دردآلود نامساعد محکوم کرده باشد. در این بیشه ی ناخرم خودت را مثل آن بوته هایی حس می کنی که بالای دیوار و در کمرکش پرتگاه، در وضعیت غیرطبیعی و رقت انگیز، سبز شده اند و گاهی به این طرف و آن طرف آویزان اند، دستخوش ضربه ها و تکان های بادی اند که بازیگوشانه تخمشان را در آن جای نامساعد کاشته اند.”
Gavino Ledda, Padre padrone

Gavino Ledda
“این پدرهایی که این طور سروری می کنند به عمرشان دو کار بیشتر نکرده اند: تا مدتی فرمان برده اند و بعد هم فرمان داده اند. دلشان می خواهد وضع تا ابد به همین صورت باقی بماند، وگرنه چنان حالی به اشان دست می دهد که انگار همه ی دنیا دارد زیر و رو می شود. همه ی وجودشان به پول بسته است. شش هایشان با امر و نهی کردن باز و بسته می شود و فرمان برداری دیگران برایشان حکم هوای تنفسی را دارد.”
Gavino Ledda, Padre padrone