هجوم شغالان به لاشههای سگان آنجا که گرگ، برادر از هم درید تازیانههای زمان به صورت ماه گزند خشم سرد که زوزه میکشید ایستاده در جنون این مکان و زمان سوزان چو خون بروی برف سپید نه راهی به پس نه همتی به جلو امید من از این نامردمان برید سیراب این سراب و خالی از این خیال چشمم سراسیمه در سیاهی میدوید هر دم کسی در وجودم زنده میشود که دَمش با طناب دار در هم تنید سرخ و سیاه زدهاند بر بوم آسمان سپیده زد، اذان شد و طلوع ندید کورم ز ناوک ظلم لیک میدانم شب روشن است از ستارگان امید
آنجا که گرگ، برادر از هم درید
تازیانههای زمان به صورت ماه
گزند خشم سرد که زوزه میکشید
ایستاده در جنون این مکان و زمان
سوزان چو خون بروی برف سپید
نه راهی به پس نه همتی به جلو
امید من از این نامردمان برید
سیراب این سراب و خالی از این خیال
چشمم سراسیمه در سیاهی میدوید
هر دم کسی در وجودم زنده میشود
که دَمش با طناب دار در هم تنید
سرخ و سیاه زدهاند بر بوم آسمان
سپیده زد، اذان شد و طلوع ندید
کورم ز ناوک ظلم لیک میدانم
شب روشن است از ستارگان امید
۲۴ دی ۱۴۰۱