Home
My Books
Browse ▾
Recommendations
Choice Awards
Genres
Giveaways
New Releases
Lists
Explore
News & Interviews
Genres
Art
Biography
Business
Children's
Christian
Classics
Comics
Cookbooks
Ebooks
Fantasy
Fiction
Graphic Novels
Historical Fiction
History
Horror
Memoir
Music
Mystery
Nonfiction
Poetry
Psychology
Romance
Science
Science Fiction
Self Help
Sports
Thriller
Travel
Young Adult
More Genres
Community ▾
Groups
Quotes
Ask the Author
Sign In
Join
Sign up
View profile
Profile
Friends
Groups
Discussions
Comments
Reading Challenge
Kindle Notes & Highlights
Quotes
Favorite genres
Friends’ recommendations
Account settings
Help
Sign out
Home
My Books
Browse ▾
Recommendations
Choice Awards
Genres
Giveaways
New Releases
Lists
Explore
News & Interviews
Genres
Art
Biography
Business
Children's
Christian
Classics
Comics
Cookbooks
Ebooks
Fantasy
Fiction
Graphic Novels
Historical Fiction
History
Horror
Memoir
Music
Mystery
Nonfiction
Poetry
Psychology
Romance
Science
Science Fiction
Self Help
Sports
Thriller
Travel
Young Adult
More Genres
Community ▾
Groups
Quotes
Ask the Author
انجمن شعر
discussion
22 views
شعر و شاعر
> مردم سنگ /اسماعیل یورد شاهیان
Comments
Showing 1-1 of 1
(1 new)
post a comment »
date
newest »
message 1:
by
Moein
(new)
Jul 19, 2010 02:37PM
مردم سنگ
روزها كه میگذرد
هر روز
همه
تمام اين جماعت خاموش
سنگ میزنند بر تو
سنگ میزنند بر خود
سنگ میزنند بر همه
و با تن مجروح
از كنار هم به خشم میگذرند
و نگاهشان همه سنگ است
گاه در نيمهی روز
گروهی از اينان
داد میكشند سنگ
و با تن سنگ شده
دنبال سنگ میگردند
گاهی يكی
با صدايی كوتاه
آرام حرفی ديگر میزند
كه انعكاسی ديگر دارد
گاه ديده میشود
كه يكی ديگر از آنان
كه هنوز معنی سنگ را میداند
شاخهای گل
ميخكی، گل سرخی
بر گذر ماه مینهد
ودر كوچهها و خيابانها
تمام پنجرههای بسته را صدا میزند
آنگاه گلويش را میگيرند
دهاناش را میبندند
شكماش را پر از سنگ میكنند
هر روز با سنگ میگذرد
سنگها پرتاب میشوند
بر رخسارهی ماه
بر رخسارهی روز
و روز كوتاه میگذرد
با آفتاب مرده
و گلوی پاره
شب را نظاره میكند
ارومیه
۲۶ اسفند ۸۷
reply
|
flag
back to top
post a comment »
Add a reference:
Book
Author
Search for a book to add a reference
add:
link
cover
Author:
add:
link
photo
Share
انجمن شعر
Group Home
Bookshelf
Discussions
Photos
Videos
Send invite
Members
Polls
unread topics
|
mark unread
Welcome back. Just a moment while we sign you in to your Goodreads account.
روزها كه میگذرد
هر روز
همه
تمام اين جماعت خاموش
سنگ میزنند بر تو
سنگ میزنند بر خود
سنگ میزنند بر همه
و با تن مجروح
از كنار هم به خشم میگذرند
و نگاهشان همه سنگ است
گاه در نيمهی روز
گروهی از اينان
داد میكشند سنگ
و با تن سنگ شده
دنبال سنگ میگردند
گاهی يكی
با صدايی كوتاه
آرام حرفی ديگر میزند
كه انعكاسی ديگر دارد
گاه ديده میشود
كه يكی ديگر از آنان
كه هنوز معنی سنگ را میداند
شاخهای گل
ميخكی، گل سرخی
بر گذر ماه مینهد
ودر كوچهها و خيابانها
تمام پنجرههای بسته را صدا میزند
آنگاه گلويش را میگيرند
دهاناش را میبندند
شكماش را پر از سنگ میكنند
هر روز با سنگ میگذرد
سنگها پرتاب میشوند
بر رخسارهی ماه
بر رخسارهی روز
و روز كوتاه میگذرد
با آفتاب مرده
و گلوی پاره
شب را نظاره میكند
ارومیه
۲۶ اسفند ۸۷