Mojtaba Taherzadeh
https://www.goodreads.com/mojtabatz

“آن سوتر از تمامی قول و قرارها
پاییز را قدم زده ام بی تو بارها...
امروز،....،چندم اذر،خیال کن
داری قرار با من دل بیقرار...ها
قلیان و چای،طعم غزل بر لبان من
چشم تو شاه بیت همه شاهکارها
یک شب بیا تو با چمدانی پر از سلام
در ازدحام مبهم سوت قطارها
باز آن نگاه مخملی نخ نمای را
چون گل بدوز بر تن ما وصله دارها...
ما خسته ها،فناشده ها،دلشکسته ها..
ما بدقواره ها،یله ها،بدبیارها...”
―
پاییز را قدم زده ام بی تو بارها...
امروز،....،چندم اذر،خیال کن
داری قرار با من دل بیقرار...ها
قلیان و چای،طعم غزل بر لبان من
چشم تو شاه بیت همه شاهکارها
یک شب بیا تو با چمدانی پر از سلام
در ازدحام مبهم سوت قطارها
باز آن نگاه مخملی نخ نمای را
چون گل بدوز بر تن ما وصله دارها...
ما خسته ها،فناشده ها،دلشکسته ها..
ما بدقواره ها،یله ها،بدبیارها...”
―

“عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن ،عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست،که نیست. پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند، می چزاند. می کوبد و می دواند. دیوانه به صحرا!
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است.دست و قلبش عشق است.در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده . شاید نخواهی هم .شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی .عشق ،گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های به گِل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند.عشق،خود مرگان است! پیدا و نا پیداست، عشق. گاه تو را به شوق می جنباند.و گاه به درد در چاهیت فرو می کشد.حالا سلوچ کجاست؟ این چاهی است که تو در آن فرو کشیده می شوی؛ چاهی که مرگان در آن فرو کشیده
مي شود.سلوچ کجاست؟”
―
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است.دست و قلبش عشق است.در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده . شاید نخواهی هم .شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی .عشق ،گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های به گِل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند.عشق،خود مرگان است! پیدا و نا پیداست، عشق. گاه تو را به شوق می جنباند.و گاه به درد در چاهیت فرو می کشد.حالا سلوچ کجاست؟ این چاهی است که تو در آن فرو کشیده می شوی؛ چاهی که مرگان در آن فرو کشیده
مي شود.سلوچ کجاست؟”
―

“تو اگر در تپـش باغ خـدا را دیدی همـت کن
و بگو ماهـی ها حوضـشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چـنار
...من به سر وقت خـدا می رفتم”
―
و بگو ماهـی ها حوضـشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چـنار
...من به سر وقت خـدا می رفتم”
―
“مرا کیفیت چشم تو کافیست”
―
―

براي شعر و ادبيات؛ مكثي به اندازه نوشيدن يك فنجان قهوه
Mojtaba’s 2024 Year in Books
Take a look at Mojtaba’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Polls voted on by Mojtaba
Lists liked by Mojtaba