اسلام Quotes
Quotes tagged as "اسلام"
Showing 1-30 of 45

“لوعلمته لم يكن هو ،
ولو جهلك لم تكن أنت :
فبعلمه أوجدك ،
وبعجزك عبدته !
فهو هو لِهُوَ : لا لَكَ
وأنت أنت : لأنَت ولَهُ !
فأنت مرتبطٌ به ،
ماهو مرتبطٌ بك .
الدائرة مطلقةً
مرتبطةٌ بالنقطة .
النقطة مطلقةً
ليست مرتبطة بالدائرة
نقطةُ الدائرة مرتبطةٌ بالدائرة ..”
― الفتوحات المكية
ولو جهلك لم تكن أنت :
فبعلمه أوجدك ،
وبعجزك عبدته !
فهو هو لِهُوَ : لا لَكَ
وأنت أنت : لأنَت ولَهُ !
فأنت مرتبطٌ به ،
ماهو مرتبطٌ بك .
الدائرة مطلقةً
مرتبطةٌ بالنقطة .
النقطة مطلقةً
ليست مرتبطة بالدائرة
نقطةُ الدائرة مرتبطةٌ بالدائرة ..”
― الفتوحات المكية

“مطاريد اليهود الهاربين من بلاد الجوع ، يريدون أن يأكلو على موائدنا ....”
― الإسلام السياسي والمعركة القادمة
― الإسلام السياسي والمعركة القادمة

“الاشتراكية باعتبارها نتيجة عملية و اجتماعية للمادية لا تتعامل مع الانسان , بل على الأرجح مع تنظيم حياة الحيوان الاجتماعي”
― الإسلام بين الشرق والغرب
― الإسلام بين الشرق والغرب

“إن إحتلال العقل و إفساد العقيدة ؛ مقدمة لإحتلال الأرض و فرض السيطرة ؛ إنها حلقات يأخذ بعضها برقاب بعض .”
―
―

“الشريعة لم تنزل لمجلس الوزراء، ولكنها نزلت لكل مسلم ليطبقها في نفسه أولًا وفي سلوكه وفي بيته وفي جيرانه وفي عشيرته .. فكل مسلم راعٍ وكل مسلم له دولته الخاصة وله رعيته التي عليه أن يطبق فيها أمر الله أولًا قبل أن يتوجه بالأمر إلى غيره ..
والآيات التي جاءت في القرآن الكريم في سورة المائدة :
{ ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون } المائدة – 44 .
{ ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الظالمون } المائدة – 45 .
{ ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون } المائدة – 47 .
هذه الآيات نزلت لكل مسلم وإلى كل راع في رعيته، وهي ليست مسئولية ينفرد بها الحاكم .. ولا أمانة اختص بها مجلس الوزراء .
بل إن القرآن الكريم جاء صريحًا بأن الله لن يغير ما بالناس حتى يبدأوا هم بتغير ما في نفوسهم .
{ إن الله لا يغير ما بقومٍ حتى يغيروا ما بأنفسهم } الرعد – 11 .
فإقامة شرع الله في دولة النفس هي البداية وهي الشرط الأول الذي بدونه لا تغيير ولا تبديل .
والله يخاطب عيسى في حديث قدسي قائلًا :
" يا عيسى عِظ نفسك فإذا اتعظت فعِظ الآخرين ، وإلا فاستحِ مني ".”
― السؤال الحائر
والآيات التي جاءت في القرآن الكريم في سورة المائدة :
{ ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون } المائدة – 44 .
{ ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الظالمون } المائدة – 45 .
{ ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون } المائدة – 47 .
هذه الآيات نزلت لكل مسلم وإلى كل راع في رعيته، وهي ليست مسئولية ينفرد بها الحاكم .. ولا أمانة اختص بها مجلس الوزراء .
بل إن القرآن الكريم جاء صريحًا بأن الله لن يغير ما بالناس حتى يبدأوا هم بتغير ما في نفوسهم .
{ إن الله لا يغير ما بقومٍ حتى يغيروا ما بأنفسهم } الرعد – 11 .
فإقامة شرع الله في دولة النفس هي البداية وهي الشرط الأول الذي بدونه لا تغيير ولا تبديل .
والله يخاطب عيسى في حديث قدسي قائلًا :
" يا عيسى عِظ نفسك فإذا اتعظت فعِظ الآخرين ، وإلا فاستحِ مني ".”
― السؤال الحائر

“الإنسان داخله نهر من الأفكار والمشاعر، متجدد، متدفق بغير حدود، نهر من الأسرار ..غير مكشوف لأحد سواه هو..ولاشيء يبدو من هذا النهر من خارجه ..”
― تأملات في دنيا الله
― تأملات في دنيا الله
“أقسمتُ لا أُقتل إلاّ حرّا * وإنْ رأيتُ الموتَ شيئاً نُكرا
كلُّ امرئ يوماً ملاق شرّا *ويخلط الباردَ سُخناً مُرّا
رُدَّ شُعاعُ الشمسِ فاسـتقرّا * أخافُ أن أُكذَبَ أو أُغَرّا”
―
كلُّ امرئ يوماً ملاق شرّا *ويخلط الباردَ سُخناً مُرّا
رُدَّ شُعاعُ الشمسِ فاسـتقرّا * أخافُ أن أُكذَبَ أو أُغَرّا”
―
“دخل مقاتل بن سليمان على المنصور يوم بويع بالخلافة
فقال له المنصور: عِظني يا سليمان
فقال: أعظك بما رأيت أم بما سمعت؟
فقال: بل بما رأيتَ
فقال:يا أمير المؤمنين, إن عمر بن عبد العزيز أنجب أحد عشر
ولداً وترك ثمانية عشر ديناراً. كفن بخمسة دنانير, واشترى له قبراً بأربعة دنانير, ووزع الباقي على أبنائه.
وهشام بن عبد الملك أنجب أحد عشر ولداً, وكان نصيب كل ولد له ألف ألف دينار.
والله يا أمير المؤمنين لقد رأيت في يوم واحد أحد أبناء عمر بن عبدالعزيز يتصدق بمئة فرس للجهاد في سبيل الله, وأحد أبناء
هشام يتسول في الأسواق!”
―
فقال له المنصور: عِظني يا سليمان
فقال: أعظك بما رأيت أم بما سمعت؟
فقال: بل بما رأيتَ
فقال:يا أمير المؤمنين, إن عمر بن عبد العزيز أنجب أحد عشر
ولداً وترك ثمانية عشر ديناراً. كفن بخمسة دنانير, واشترى له قبراً بأربعة دنانير, ووزع الباقي على أبنائه.
وهشام بن عبد الملك أنجب أحد عشر ولداً, وكان نصيب كل ولد له ألف ألف دينار.
والله يا أمير المؤمنين لقد رأيت في يوم واحد أحد أبناء عمر بن عبدالعزيز يتصدق بمئة فرس للجهاد في سبيل الله, وأحد أبناء
هشام يتسول في الأسواق!”
―
“يا دَهرُ أُفٍّ لَكَ مِن خَليلِ * كَم لَكَ بالإِشراقِ وَالأَصيلِ
مِن صاحِبٍ وَطالب قَتيلِ * وَالدَهرُ لا يَقنَعُ بِالبَديلِ
وَالأَمرُ في ذاكَ إِلى الجَليلِ * وَكُلُّ حَيٍّ سالِكُ السَبيلِ”
―
مِن صاحِبٍ وَطالب قَتيلِ * وَالدَهرُ لا يَقنَعُ بِالبَديلِ
وَالأَمرُ في ذاكَ إِلى الجَليلِ * وَكُلُّ حَيٍّ سالِكُ السَبيلِ”
―
“وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْـحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْـهُدَى، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمُ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى، فَمَا يَنْجُو مِنَ المَوْتِ مَنْ خَافَهُ، وَلا يُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّهُ.”
―
―

“إن حالة المجتمع هي التي تحسم كيفية التدين أو التمسك بالدين: فإذا كان المجتمع فقيراً, مكتظاً بالسكان, مليئاً بالمشاكل, فإنه سوف يتطرف في دينه.”
―
―

“توشه هر دو نفر ساده بود لیکن توشه مسلمان اندک و پارسامنش؛ یعنی مشتی خرما و قرص نان جو خشنی بود برای رفع گرسنگی، چه تعلیم و تربیت خاص، مسلمانان را برای سفر در بیابان مهیا ساخته بود، لیکن پس از فتوحات شامات سادگی حیات اعراب اغلب مبدل به نهایت اسراف در تجمل شده بود. باری، چند جرعه آب از چشمه غذای او را کامل میکرد. اما غذای مسیحی هرچند که زمخت مینمود، لیکن برای او مطبوع و مغذی بود. قسمت عمده غذایش گوشت خشک خوک بود که مورد کراهت و نفرت مسلمانان است. نوشیدنیاش در کوزهای چرمی بود. مسیحی با چنان اشتها و لذتی وافر خورد و نوشید که در نظر مسلمان عمل او بیش از رفع حاجت جسمی جلوه کرد و بیتردید اختلاف بارز خوراک و طرز تغذیه موجب شد که حسب تحقیرشان به هم افزایش یابد. اما هر دو، از قدرت زور و بازوی هم آگاه شده بودند و احترام متقابلهای که حاصل کشمکش متهورانه یک ساعت پیش بود برای تخفیف دیگر ملاحظات ناچیز کافی بود. با وجود این مسلمان نتوانست از بیان آن حالاتی که باعث ناخشنودی او شده بود خودداری کند. پس از آنکه مدتی بعد از صرف طعام ساکت نشسته و به پرخوری پهلوان مسیحی نگاه میکرد چنین گفت: «نصرانی دلاور، آیا مناسب است کسی که چون مردی میتواند جنگ آورد بدینسان تغذیه کند؟ حتی یک یهودی هم از تماشای طعامی که تو با چنان رغبتی میخوری که گویی میوه درختان بهشتی است، متنفر میشود.» مسیحی که از این اتهام غیرمنتظره در شگفت شده بود گفت: «مسلمان دلیر، یهودیان خود را مقید به شریعت کهن موسی میدانند، ولی من در صرف آنچه برای یهودیان منع شده از آزادی مسیحیت بهره میگیرم. بدان که ما مجوز بهتری برای اعمال خویش داریم» و چنانکه بخواهد به وسواس همراهش بیاعتنایی کرده باشد سخن خود را به دو دعای کوتاه لاتین و جرعه بلندی از کوزه چرمی خاتمه داده گفت: «درود بر مریم.»
- این را هم بخشی از آزادی خویش مینامی؟ و چنانکه به سان ددان تغذیه میکنی، با شرب مایع مسمومی هم که حتی جانوران نمینوشند خویشتن را به حیوانصفتی تنزل مقام میدهی!
- بدان ای مسلمان، تو کفران نعمات خدا میکنی. خدا شیره انگور را به انسان عطا فرموده که آن را از روی خرد صرف کند. چنان که پس از رنج و تعب دل آدمی را شاد میگرداند و در بیماری او را قوت تن میشود و در غم و اندوه او را تسلا میبخشد. آنکه بدینسان از آن متمتع میشود شایسته است که برای تمتعی که از آن برمیگیرد به سانی که برای گردهنان روزانهاش سپاس میگذارد، برای پیالهاش هم شاکر خدا باشد و آنکه این مائده آسمانی را به غلط صرف میکند در مدهوشی خویش نادانتر از تو نیست که از نوشیدن آن پرهیز میکنی.”
― The Talisman
- این را هم بخشی از آزادی خویش مینامی؟ و چنانکه به سان ددان تغذیه میکنی، با شرب مایع مسمومی هم که حتی جانوران نمینوشند خویشتن را به حیوانصفتی تنزل مقام میدهی!
- بدان ای مسلمان، تو کفران نعمات خدا میکنی. خدا شیره انگور را به انسان عطا فرموده که آن را از روی خرد صرف کند. چنان که پس از رنج و تعب دل آدمی را شاد میگرداند و در بیماری او را قوت تن میشود و در غم و اندوه او را تسلا میبخشد. آنکه بدینسان از آن متمتع میشود شایسته است که برای تمتعی که از آن برمیگیرد به سانی که برای گردهنان روزانهاش سپاس میگذارد، برای پیالهاش هم شاکر خدا باشد و آنکه این مائده آسمانی را به غلط صرف میکند در مدهوشی خویش نادانتر از تو نیست که از نوشیدن آن پرهیز میکنی.”
― The Talisman

“- ای نصرانی، اگر نادانی تو محرک شفقت نگردد، سخنانت باعث خشم میشود. این تویی که نابیناتر از گدایان مسسجد هستی، نمیبینی که همان آزادی که به داشتن آن لاف میزنی، حتی در آن چیزی که برای شادی آدمی و خانوادهاش از هر چیز دیگر گرامیتر است، تو را محدود کرده، شریعت توست؟ اگر بدان عمل میکنی، تو را به یک همسر واحد مقید میسازد! گو انکه او بیمار باشد یا تندرست؛ برومند باشد یا نازا؛ مایه آسایش و شادی باشد یا مخمصهانگیز و منازعهپرداز. ای نصرانی، این را من درست بردگی میدانم، حال آنکه پیغمبر برای مرد مؤمن امتیازات ارجمند پدرمان، ابراهیم، و داناترین مرد جهان، سلیمان، را در این جهان مقرر فرموده است.
- به نام آنکه او را در عرش تقدیس میکنم و به نام آنکه او را در زمین میستایم، سوگند، که تو مرد نابینا و کافر گمراهی هستی! بیتردید برای آن انگشتری الماسی که بر انگشت داری ارزش غیرقابلتخمینی قائلی. چنین نیست؟
- نظیرش نه در بال سورا یافت میشود و نه در بغداد، اما این سخن چه ربطی به موضوع سخن ما دارد؟
- بسیار، و حالا خودت هم اعتراف خواهی کرد. این تبرزین مرا بگیر و آن سنگ را به بیست قطعه بشکن. آیا هر تکه آن ارزش کل آن را خواهد داشت یا اگر همه قطعات شکسته جمع شود به یکدهم بهای تخمینی آن میارزد؟
- این سؤال کودکانه است. قطعات چنین سنگی مساوی یکدرصد قیمت گوهر نمیشود.
- ای مسلمان، محبتی را که پهلوان پاکبازی در رهن یک زن باوفا و دلآرام مینهد، به منزله کل یک گوهر است و مهری که تو میان زنان اسیر و کنیزکان برده میگستری به نسبت همانقدر بیارزش ست که ذرات درخشنده الماس شکسته.
- به کعبه مقدس سوگند، تو دیوانهای. دیوانهای که زنجیر آهنین خود را چنان در آغوش میگیری که گویی زر است. نیک بنگر. اگر به دور نگین این انشگتری من گوهرهایی با درخشندگی کمتری نصب شده بود، این نگین نیمی از زیبایی خود را از دست میداد. الماس مرکزی این انگشتر حکم مرد را دارد که ثابت و قائم است و بهای آن فقط بسته به وجود خودش است و این حلقه از جواهر کمبهاتر زناناند که فروزندگی آن را به عاریت میگیرند و او چنان که مطبوع طبع و آسایش خود باشد بدانها فروغ میبخشد. اگر گوهر میانی را برگیری در بهایش تغییری حاصل نمیشود. در صورتی که جواهرات کمبهاتر ارزش چندانی نخواهند داشت. تعبیر واقعی تمثیل تو همین است. مگر نه منصور شاعر میگوید: لطف مرد است که زیبایی و خوبرویی به زن میبخشد، چنانکه وقتی آفتاب نمیدرخشد، آب جوی نیز از تلألو میماند؟
- ای مسلمان، تو مانند کسی سخن میگویی که هرگز زنی شایسته مهر یک سرباز ندیده باشد. باور کن، اگر میتوانستی نظری به چهره زیبارویان اروپا کنی، بدانهایی که ما دارندگان لقب پهلوانی پس از خدا با آنها بیت کرده و عهد وفاداری بستهایم، تو برای ابد از بندگانی که به خاطر خوشگذرانی حرم تو را تشکیل میدهند بیزار میشدی. زیبایی خوبچهرگان ما نیزه ما را تیزتر و شمشیر ما را برانتر میسازد. کلام آنان قانون است. پهلوانی که در قید مهر دلنوازی نباشد، به مجرد اینکه شاهکاری از قوت بازوی خود نشان دهد بیدرنگ مورد لطف و تفقد خوبصورتی قرار میگیرد.
- من داستانهایی از شیدایی جنگجویان مغربی شنیدهام و همواره آن را یکی از علائم جنون تلقی کردهام که شما بدین سامان میآورد که یک گور تهی را مالک شوید. لیکن با وجود این خیال میکنم فرنگیهایی را که من دیدهام به قدری در وصف زیبایی زنان خود مبالغه کردهاند که خوشوقت میشوم با چشمان خود آن زیبارویان را ببینم که میتوانند چنین جنگجویان شجاعی را مبدل به آلت عیش خود کنند.”
― The Talisman
- به نام آنکه او را در عرش تقدیس میکنم و به نام آنکه او را در زمین میستایم، سوگند، که تو مرد نابینا و کافر گمراهی هستی! بیتردید برای آن انگشتری الماسی که بر انگشت داری ارزش غیرقابلتخمینی قائلی. چنین نیست؟
- نظیرش نه در بال سورا یافت میشود و نه در بغداد، اما این سخن چه ربطی به موضوع سخن ما دارد؟
- بسیار، و حالا خودت هم اعتراف خواهی کرد. این تبرزین مرا بگیر و آن سنگ را به بیست قطعه بشکن. آیا هر تکه آن ارزش کل آن را خواهد داشت یا اگر همه قطعات شکسته جمع شود به یکدهم بهای تخمینی آن میارزد؟
- این سؤال کودکانه است. قطعات چنین سنگی مساوی یکدرصد قیمت گوهر نمیشود.
- ای مسلمان، محبتی را که پهلوان پاکبازی در رهن یک زن باوفا و دلآرام مینهد، به منزله کل یک گوهر است و مهری که تو میان زنان اسیر و کنیزکان برده میگستری به نسبت همانقدر بیارزش ست که ذرات درخشنده الماس شکسته.
- به کعبه مقدس سوگند، تو دیوانهای. دیوانهای که زنجیر آهنین خود را چنان در آغوش میگیری که گویی زر است. نیک بنگر. اگر به دور نگین این انشگتری من گوهرهایی با درخشندگی کمتری نصب شده بود، این نگین نیمی از زیبایی خود را از دست میداد. الماس مرکزی این انگشتر حکم مرد را دارد که ثابت و قائم است و بهای آن فقط بسته به وجود خودش است و این حلقه از جواهر کمبهاتر زناناند که فروزندگی آن را به عاریت میگیرند و او چنان که مطبوع طبع و آسایش خود باشد بدانها فروغ میبخشد. اگر گوهر میانی را برگیری در بهایش تغییری حاصل نمیشود. در صورتی که جواهرات کمبهاتر ارزش چندانی نخواهند داشت. تعبیر واقعی تمثیل تو همین است. مگر نه منصور شاعر میگوید: لطف مرد است که زیبایی و خوبرویی به زن میبخشد، چنانکه وقتی آفتاب نمیدرخشد، آب جوی نیز از تلألو میماند؟
- ای مسلمان، تو مانند کسی سخن میگویی که هرگز زنی شایسته مهر یک سرباز ندیده باشد. باور کن، اگر میتوانستی نظری به چهره زیبارویان اروپا کنی، بدانهایی که ما دارندگان لقب پهلوانی پس از خدا با آنها بیت کرده و عهد وفاداری بستهایم، تو برای ابد از بندگانی که به خاطر خوشگذرانی حرم تو را تشکیل میدهند بیزار میشدی. زیبایی خوبچهرگان ما نیزه ما را تیزتر و شمشیر ما را برانتر میسازد. کلام آنان قانون است. پهلوانی که در قید مهر دلنوازی نباشد، به مجرد اینکه شاهکاری از قوت بازوی خود نشان دهد بیدرنگ مورد لطف و تفقد خوبصورتی قرار میگیرد.
- من داستانهایی از شیدایی جنگجویان مغربی شنیدهام و همواره آن را یکی از علائم جنون تلقی کردهام که شما بدین سامان میآورد که یک گور تهی را مالک شوید. لیکن با وجود این خیال میکنم فرنگیهایی را که من دیدهام به قدری در وصف زیبایی زنان خود مبالغه کردهاند که خوشوقت میشوم با چشمان خود آن زیبارویان را ببینم که میتوانند چنین جنگجویان شجاعی را مبدل به آلت عیش خود کنند.”
― The Talisman
“ولماذا نجد مخطوطات المصحف الشريف بخط عثمان بن عفان وعلي بن ابي طالب رضي الله عنهما، وغيرهما موجودة محفوظة وهي أقدم بقرون من الفترة التي جُمع الحديث فيها، ولا نجد مخطوطات جامعي الحديث؟ ولمَ لم يكتب البخاري ما جمعه بخط يده؟ هل يمكن للمسلمين أن يعتمدوا على كتّاب لا يعرفون عنهم شيئا، واستخدام ما وصل منهم أساسا يبنون عليه فقه دين كامل؟”
― تفكيك داعش
― تفكيك داعش
“القياس على وجوب الخلافة لأن الصحابة اجتمعوا على وجوب اختيار من يقودهم ويحكمهم بعد وفاة النبي الكريم. وفي هذا نقول أنه واجب إجتماعي وسياسي وديني أن يختار الناس من يقودهم إن كان شخصا واحدا أو مجلسا، لأن ذلك فيه حفظ للدول ومقدراتها ثم مقدرات ابناءها من بعد. ولكن، لا وجوب أبدا، ولا دعوة لقيام دولة بإسم الإسلام.”
―
―
“وهذه الآيات الكريمات تأمر بعدم التدخل وفرض العقائد على الآخرين، كما وتبين أصل الدين الإسلامي، الحرية، وتكفله لجميع البشر، فيما اذا كانوا مسلمين او مسيحيين او يهود؛ لا ادريين او ملحدين، فلهم حرية الاعتقاد. وليس لزاما على المسلم ان يفرض عقيدته عليهم، بل على العكس، فالمسلم مُلزمٌ ألا يحاول فرض عقيدته.”
― تفكيك داعش
― تفكيك داعش
“وأرى أن الدين عند كل واحد منا
كالنبتة الصغيرة
على قدر ماتسقيها من ماء
وعلى قدر ما تعطيه لها من عنايه
فتشتد وتكبر مثمرة ناضجة
كذلك الدين عندك
على قدر ما تسقيه من
صلاة , صوم , ذكر
وفعل للخيرات
على قدر ما يشتد ويعظم في قلبك
وفي أعمالك”
―
كالنبتة الصغيرة
على قدر ماتسقيها من ماء
وعلى قدر ما تعطيه لها من عنايه
فتشتد وتكبر مثمرة ناضجة
كذلك الدين عندك
على قدر ما تسقيه من
صلاة , صوم , ذكر
وفعل للخيرات
على قدر ما يشتد ويعظم في قلبك
وفي أعمالك”
―

“فالتعصب في الاسلام هو للعلم النافع, و للمجد الصحيح, و للهداية الباعثة على الكمال, و تعصب الجيل لمثل هذا في ماضيه, هو في اسمه تعصب, غير أنه في معناه إنما هو العمل لتسليم مجد الأمة إلى الجيل التالي”
― وحي القلم
― وحي القلم
“خداناباوری تو ایران مثل این میمونه که تنها شخص غیرمست هشیار تو یه ماشین باشی درحالی که رانندش نیستی”
―
―
All Quotes
|
My Quotes
|
Add A Quote
Browse By Tag
- Love Quotes 100.5k
- Life Quotes 79k
- Inspirational Quotes 75.5k
- Humor Quotes 44k
- Philosophy Quotes 30.5k
- Inspirational Quotes Quotes 28.5k
- God Quotes 27k
- Truth Quotes 24.5k
- Wisdom Quotes 24.5k
- Romance Quotes 24k
- Poetry Quotes 23k
- Life Lessons Quotes 22k
- Quotes Quotes 20.5k
- Death Quotes 20.5k
- Happiness Quotes 19k
- Hope Quotes 18.5k
- Faith Quotes 18.5k
- Inspiration Quotes 17k
- Spirituality Quotes 15.5k
- Relationships Quotes 15.5k
- Religion Quotes 15.5k
- Motivational Quotes 15k
- Life Quotes Quotes 15k
- Love Quotes Quotes 15k
- Writing Quotes 15k
- Success Quotes 14k
- Motivation Quotes 13k
- Travel Quotes 13k
- Time Quotes 13k
- Science Quotes 12k